بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در ششمین مراسم سالانه فارغ التحصیلی دورههای سوادآموزی نور
| فارسی | عربی | عکس | فیلم | فیلم | صوت |بعضی رسانههای لبنان و عرب، برای یک سری منافع معین منطقهای، میآیند اهالی مقاومت فلسطین را متجاوز معرفی میکنند. اسرائیل نیز با برخی از این رسانههای عرب و لبنان همراهی میکند و میگوید و اینگونه مینمایاند که جنگافروزیاش علیه غزه بخشی از جنگش با ایران است. این نیز فریب، دروغ و افترا است. جنگ علیه فلسطین و غزه از دوران شاه که ایران همپیمان اسرائیل بوده و پیش، پس و در دوران پروندهی هستهای ایران وجود داشته. جنگ علیه غزه، فلسطین و ملت فلسطین یک مسئلهی قائم به ذات است. به هیچ پروندهی دیگری ارتباطی ندارد. ولی از سر نیرنگ و به خاطر تنها کردن فلسطینیان غزه و در کنار برخی تلاشهای رسمی عربی برای معرفی ایران به عنوان تهدید -که جو و فتنهای موجود در منطقه است.- [میگویند:] این جنگ با ایران است. با اهالی، زنان و کودکان غزه نیست. با ایران است. اسرائیل تلاش میکند موضوع را این طور نشان دهد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا خاتم النبیین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و اصحابه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
سلام و رحمت و برکت خداوند بر همهی شما.
بنده در ابتدا از همگی شما به خاطر حضور و مشارکت در این مجلس خوب پر برکت بسیار تشکر میکنم. همچنین باید در آغاز از همهی برادران و خواهرانم در این جمعیت جهاد و مقاومت -چنان که دقایقی پیش حاج خانم فرمودند و صحیح هم هست.- سپاسگزاری کنم.
این جمعیت یکی از پایگاههای تلاش، کار و پروژهی مقاومت است. از همهی برادران و خواهران عزیز، مدیران و کارکنان و همچنین همهی معلمان تشکر میکنم. معلمانی که سهم بسزایی در انجام این تعداد زیاد دورههای آموزشی تا کنون دارند.
همچنین باید از همهی برادران و خواهران دانشآموز تشکر کنم. اولا به خاطر پیوستن، نیتکردن، عزم، ارادهی پیوستن و همراهشدنشان با این دورههای آموزشی، به خاطر تصمیمشان برای گذر از بیسوادی به گامهای اول راه علم و معرفت و به خاطر ایستادگیشان در همهی مراحل. مراحلی که به دستاورد امروز، که فارغ التحصیلی این دوره از دانشآموزان ساعی و موفق را که وظیفه را انجام دادند و به هدف رسیدند جشن میگیریم، منتهی شده.
وقتی از سال 2011 و 600 مرد و زن دانشآموز صحبت میکنیم، این عدد بسیار پر اهمیت است. و اگر جمع نفرات را از هنگام شروع رسمی -همان طور که جناب سید فرمودند- در نظر بگیریم میشوند 6800 مرد و زن دانشآموز. یعنی ما در برابر 6800 نفر و انسان شریف هستیم که از حالتی به حالت دیگر تغییر کردهاند. حتما شما احساس کردهآید که این مسئله انسان را به جهانی جدید میبرد، باب جهانهای جدیدی از معرفت، علم و آگاهی را به روی وی میگشاید و ظرفیتهای جدیدی را که پیشتر برایش فراهم نبوده، برای وی فراهم میسازد. و همهی اینها قطعا بر زندگی، راه، نگاه، توان، ظرفیتها، اعتماد به نفس و در کلیت زندگی و راهش، بسیار با قدرت تأثیر مثبت خواهند گذاشت.
در ابتدا میخواهم مقدار زیادی از این مسئله و وظیفهی بزرگ، که مسئلهی این جشن و مناسبت هم هست، صحبت کنم. سپس به اندازهای که زمان و شرایط اجازه میدهد به اوضاع لبنان و عرب میپردازم.
در ایمان، پایبندی، عقیده، فرهنگ و دین ما -این مسئله در همهی ادیان آسمانی و تعالیم انبیاء (علیهم السلام) وجود دارد.- تأکید زیاد و شدیدی بر اهمیت طلب علم، علمآموزی و معرفت وجود دارد. تا جایی که در بسیاری از احادیث شریف آمده که این مسئله واجب است. حالا امروز پس از 1400 سال در دنیای مدرن بعضی از ضرورت آموزش صحبت میکنند. البته ما در لبنان هنوز بر سر این مسئله بحث داریم. در برخی حکومتهای جهان نیز در این باره بحث وجود دارد. ولی از 1400 سال پیش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تأکید کردهاند. به اعتقاد بنده این رویکرد و دین انبیاء پیش از پیامبر ما، محمد، (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بوده است. «طلب العلم فريضة، علي كل مسلم و مسلمة- علمآموزی بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»
بنده از یک کار واجب صحبت میکنم و الان نمیخواهم در این باره وارد بحث تخصص و فقهی شوم چون از راه و روشهای گوناگونی میتوان به این نتیجه رسید. پس از ابتدا صحبت از ضرورت آموزش بوده است. ضروری بودن آموزش چه نتایجی دارد؟ نتیجهاش آن است که در جامعه هیچ کس با قوانین، رویکرد و فرهنگ بیسوادی باقی نمیماند.
خب وقتی از طلب علم، علمآموزی، ثواب معرفت و تحصیل صحبت میکنیم، گام اول در راه علمآموزی یادگیری خواندن و نوشتن است. یعنی از بین بردن بیسوادی. پایان دادن به بیسوادی. کسی که خواندن و نوشتن میداند، میتواند بیاموزد، جلو برود و پیشرفت کند. همهی این افقها پیش رویش گشوده میشود.
یکی از نعمتها و بلکه یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند (سبحانه و تعالی) برای انسان، پس از این که او را آفرید و به جسم و جان وی نیرو، توانایی، تمامیت و ظرفیت بخشید، عقل است. خداوند به انسان قدرت تفکر، فهم، تحلیل، نتیجهگیری و گرفتن نتیجه از مقدمات را داد. و در نتیجه سامان بخشیدن به روش و زندگیاش بر اساس این نتایج و نتیجهگیریها.
همچنین خداوند (سبحانه و تعالی) امکان فراگیری را برای انسان فراهم کرد. یعنی ممکن است یک نفر ذهن فعالی داشته باشد ولی دریچههای فراگیری برایش بسته باشد. خداوند امکان فراگیری را برای انسان فراهم کرد. فراگیری دانش از طریق گوش، چشم و همهی ظرفیتهای موجود. انسان فرا میگیرد و به درستی و سلامت، آنچه را فراگرفته درک میکند، نه به شکل اشتباه، وهمی و خیالی.
همچنین الله (سبحانه و تعالی) قدرت بیان و به تعبیری صحبت کردن را به انسان بخشید. «خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿۲﴾ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿۳﴾- انسان را آفرید/ به او بیان آموخت- آیات ۲و۳ سورهی الرحمن» گاهی میبینیم کسی ایده دارد، ظرفیت عقلی دارد، به نتایج خاصی میرسد ولی نمیتواند آنها را بیان کند، نمیتواند این ایده را منتقل کند، اینها همه میماند برای خودش. ولی به طور کلی انسان از این نیرو، نیروی بیان، بیان آنچه در عقل، تفکر و روانش میگذرد برخوردار است.
قاعدتا بیان شکلهای مختلفی دارد، یکی همین توضیح دادن، تلفظ، صحبت کردن به وسیلهی کلمات مانند همین صحبتی که ما داریم با هم میکنیم و یکی نوشتن است. به همین خاطر خداوند (سبحانه و تعالی) در اولین آیههایی که نازل کرد، وقتی از آنچه به مردم بخشیده یاد میکند، میفرماید:«الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿٤﴾ - همان که به وسیله قلم آموخت.- آیهی ۴ سورهی علق» استفاده از قلم یکی از روشهای بیان است که ایدهها را منتقل میکند. طراحی و مجسمهسازی… همهی اینها ظرفیتهای بیانی انسانند. تا اندیشهاش، آنچه از ذهنش میگذرد و درخواستش از دیگران را، تبیین کند. به همین خاطر این یکی از مهمترین شرطهای پیشرفت بشری در طول تاریخ است. تاریخ انسان تحول مییابد چون وی از نیروی عقل، یعنی شناخت، برخوردار است و توان بیان دارد.
تجربهها از نسلی به نسل دیگر، از دورانی به دوران دیگر، از ملتی به ملت دیگر و از امتی به امت دیگر منتقل میشوند. فرهنگها با هم میآمیزند، برخورد میکنند و بر تراکم کمیت و کیفیت فرهنگها، دانشها و معارف افزوده میشود.
پس این گام اول است. اگر سراغ آیات و روایاتی که به طلب علم تشویق و فضل طالب علم را بیان میکنند برویم، بسیار حیرتانگیز و پرشمار هستند. الان وقت، اجازهی پرداختن به این بخش را نمیدهد.
حتی در عرصهی عمل، در سیرهی رسول الله (صلی الله علیه و آله). در اولین نبردی که با بتپرستان مشرک قریش روی داد یعنی جنگ بدر که با پیروزی مؤمنان و مجاهدان به پایان رسید و چندین اسیر گرفته شد، رسول الله (صلی الله علیه و آله) چه درخواستی کرد؟ آیا به دنبال پول بود؟ علی رغم این که آنها در تنگدستی به سر میبردند و داراییهایشان در مکه مصادره شده بود ولی پول اولویت نداشت. ایشان فرمودند هر کدام از این اسیران که خواندن و نوشتن میداند، به ده نفر از مسلمانان خواندن و نوشتن بیاموزد و آزاد شود. مسئلهی از بین بردن بیسوادی از آن زمان آغاز شد. پس حتی در نبردی نظامی از این جنس -ما از شرایط سرنوشتساز نبرد بدر صحبت میکنیم که ممکن بود شکست در آن منجر به پایان کامل پروژه شود.- اولویت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخورد با بخشی نتایج و اثرات این نبرد، یعنی مسئلهی اسرا، مسئلهی آموزش خواندن و نوشتن به مسلمانان باقی میماند. مسلمانانی که بخشی از جامعهی عربی بودند که اکثریت قریب به اتفاق آن سواد نداشتند.
ما نیز امروز در لبنان، با تکیه بر این هدایت و ایده، معتقدیم این ضرورت و مسئولیت بر عهدهی ماست. قطعا در درجهی اول این مسئولیت حکومت، دولت، وزارتخانهها و سازمانهای رسمی است. باید در سطح رسمی هدفی تعریف کنیم و بگوییم در لبنان افرادی را داریم که خواندن و نوشتن نمیدانند. -کمی بعد به سراغ اوضاع عرب در این مسئله نیز خواهیم رفت.- در کنفرانسهایی که چند ماه پیش با حضور طرفهای رسمی و سازمانهای عربی و لبنانی در یونسکو و مکانهای مختلف بیروت تشکیل شد. گفته شد 16 درصد لبنانیان بیسوادند. در کشوری مثل لبنان 16 درصد بسیار زیاد است. نباید آن را کم شمرد. در یک کشور مثل لبنان بسیار زیاد است. بله، شاید بگویید در برخی کشورهای دیگر، در آفریقا یا آسیا، و جوامعی که شرایط خاص اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و… دارند، زیاد نباشد ولی در لبنان نه، این عدد بسیار بزرگ است.
در هر صورت باید هدفگذاری کنیم و بگوییم باید تلاشهای هماهنگی در سطح کشور برای تحقق این هدف، یعنی باقینماندن بیسواد در لبنان، صورت بگیرد. و این به همکاری و تلاش در دو عرصه نیاز دارد:
عرصهی اول وزارتخانهها، ادارات، شهرداریها و سازمانهای جامعهی مدنی و غیر دولتی است که باید به این موضوع همت بگمارند، به آن بپردازند، آن را سامان دهند و از آن پشتیبانی و برای آن با جدیت تلاش کنند. این گروهها بخشی از این ساختار هستند. ما نمیتوانیم ادعا کنیم این تنها مسئولیت ماست و باید به تنهایی آن را به عهده بگیریم. نه، این مانند دیگر مسائل کشور که پیش از این دربارهی آنها صحبت کردهایم، تنها یک بخش است. اگر هم برخی گروههای غیر دولتی و نیروهای سیاسی این پروندهها را بر عهده گرفتهاند، در صورتی که دولت آن را بر عهده میگرفت، هیچ گروه غیر دولتیای برای این منظور تشکیل نمیشد و هیچ نیروی سیاسیای آن را بر عهده نمیگرفت.
در اصل این مسئولیت حکومت است. حکومت مسئول این مسئله است. ولی خب اوضاع لبنان از قدیم مشخص است. به همین خاطر ما از همکاری صحبت میکنیم و الحمدلله این همکاری -همچنان که در صحبتهای پیشین گفته شد.- وجود دارد. ولی بر همکاری، ارتباط و هماهنگی با وزارتخانهها، ادارات، شهرداریها، گروههای مدنی و نیروهای سیاسی مرتبط در همهی مناطق تأکید میکنیم. حتی اگر این گروهها از جبهههای متفاوت سیاسی باشند.
این مسئله، یک مسئلهی مقدس، انسانی، اخلاقی و ملی است. بنا بر این پیرامون این مسئله ارتباط، انتقال تجربهها، همکاری، تقسیم کار و مسئولیت و استفادهی دو طرف از امکانات باید فارغ از مرزها و حساسیتهای سیاسی شکل بگیرند. این را همه باید در نظر داشته باشیم.
عرصهی دوم تشویق و شجاعتبخشیدن به آن 16 درصد، یعنی بیسوادان، برای پیوستن در دورههاست. به همین خاطر هم بنده در ابتدا با تشکر از برادارن و خواهران آغاز کردم. برادران و خواهرانی با سنین متفاوت که تصمیم گرفتند، آمدند، شرکت کردند و شش ماه پشت نیمکت نشستند و این وظیفه را به انجام رساندند. خب افراد بسیاری در کشور هستند که شاید به نیمکت، مدارس و استادها اعتماد دارند ولی حاضر نیستند بیایند. این یک مشکل است که نیاز به درمان دارد. برای این منظور ما نیاز داریم به یک برنامهی ملی توجیه در این زمینه تا به آنها بگوییم مصلحت شخصی، دنیا -بالاخره آدم به فروشگاه یا جایی میرود که میخواهد خرید و فروش کند باید بتواند بخواند و بنویسد. انسان باید بیاموزد. روزنامه بخواند. متنهای داخل تلویزیون را بخواند. حالا شاید کسی بگوید این روزها ما نخوانیم راحتتریم!-، آخرت، فردی، خانوادگی، اجتماعی و ملی شما این است که درس بخوانید. پس تشویق و تحریک این بخش از مردم برای آمدن به دورهها. البته یک معضلی که شاید این مردم بزرگوار از آن رنج میبرند، خجالت است. مخصوصا سالخوردگان. میگویند من با این سن و سال بروم بنشینم پشت میز و با گچ و دفتر درس یاد بگیرم و استاد بیاید برایم الف و ب توضیح بدهد؟ دیگر از ما گذشته. نه، چرا گذشته؟ در برخی احادیث میبینیم که میگوید:«أطلب العلم من المهد إلي اللحد- ز گهواره تا گور دانش بجوی» اگر یک نفر بداند خدا جانش را سه، چهار یا کمتر از یک ساعت دیگر خواهد گرفت، حتی در آن نیم ساعت نیز طلب علم، همچنان مستحب خواهد بود. چون اثرات علمآموزی تنها دنیوی نیست، اخروی و دنیوی است. پس این طور نیست. بر عکس وقتی سن شما بالا میرود، اگر خواندن و نوشتن نمیدانید، نیاز پیدا میکنید. چون الان وقت دارید قرآن و دعا بخوانید. فرصت دارید معرفت و علم خود را افزایش دهید و از اشتباهات گذشتهتان بازگردید و ببینید چگونه باید آنها را اصلاح و درمان کنید. کارهای بسیاری هست که به اصلاح گذشته و حضور با روی سفید در برابر خداوند (سبحان و تعالی) کمک میکند ولی باید برای آن خواندن و نوشتن بدانید. خجالت ندارد، برعکس با شجاعت، جرئت و افتخار کامل -مانند عزیزانی که دیدیم.- بگویید بنده آمدهام بیاموزم. آمدهام به این شرایطی که بر من تحمیل شده پایان دهم. من خودم انتخاب نکردم، شرایط اجتماعی، فقر، ناداری، کمکاری و سختیها این مسئله را بر من تحمیل کردند و بنده میخواهم بر آن فائق بیایم و از آن عبور کنم. نمیخواهم تسلیم آن شوم.
پس این عرصه به تلاش همگانی و برانگیختن این مردم بزرگوار با همهی روشهای مناسب نیاز دارد. بعضیها را باید با دنیا، بعضیها را با سیاست، بعضیها را با دین و آخرت و بعضیها را با نشاط برانگیخت. مشکل ندارد. باید همهی روشهای حلال و مشروع برای برانگیختن این طبقه به کار گرفته شود.
پس باید این پرونده و این مسئلهی ملی را در نظر داشته باشیم و با همکاری، همپوشانی، انسجام و تلاش مداوم برای آن بکوشیم. که ان شاءالله اینگونه خواهید بود. و باید در نزدیکترین زمان ممکن به این هدف برسیم. این از هدفهای دراز مدتی که نیاز به دهها سال زمان داشته باشد نیست. نه، معتقدم اگر همکاری و تفاهم حقیقی و جدی ملی صورت بگیرد طی چند سال میتوانیم همه با هم دستاورد: دیگر در کشورمان هیچ کس بیسواد نیست. را رقم بزنیم. و امید داریم ان شاءالله این هدف محقق شود.
معتقدم فداکاریهای لازم برای این راه بسیار کمتر از فداکاریهای لازم برای دیگر اهداف مشابه است.
میدانید، یک روز گفتیم نباید هیچ اسیر لبنانی در زندانهای اسرائیل بماند. داریم از جایگاه مسئولیت ملی صحبت میکنیم و اگر نه همهی اسرا و زندانیان زندانهای اسرائیل را اسیرانی میدانیم که باید برای آزادیشان تلاش شود. ولی از جنبهی ملی لبنانی، به این منظور پرداخته شد. بله، درست است برخی پروندههای ما همچنان ناتمامند، ما میگوییم این افراد هنوز زنده و اسیرند و دشمن چیز دیگری میگوید. ولی بله، لبنانیان توانستند با مقاومت و فداکاریهای عظیم و گسترده، همهی آن اسیرانی را که وضعیتشان قطعی بوده و مورد بحث نبوده، بازگردانند.
میگوییم شایسته نیست کسی در زندانهای دشمن اسیر بماند و میتوانیم آن را تحقق بخشیم. این که بگوییم شایسته نیست هیچ کس در لبنان بیسواد باشد، بسیار سادهتر و کمهزینهتر است و بله میتوانیم آن را تحقق ببخشیم. ولی به تلاش نیاز داریم. ان شاءالله.
اینجا در این زمینه بنده کمی به این پدیده در جهان عرب میپردازم. از جهان اسلام صحبت نمیکنم، تنها از جهان عرب صحبت میکنم. چون آمارش در اختیار ماست. واقعا عجیب است. مثلا همین کنفرانسهایی که در بیروت برگزار شد و برخی آمارهای رسمی را اعلام کردند. در سال 2011 -یعنی آمار جدید است.- صحبت از 57 میلیون شهروند بیسواد عرب است. 57 میلیون شهروند بیسواد عرب. نه خواندن میدانند نه نوشتن. طبق گزارشی که داریم یعنی یک سوم عربها. حالا نمیدانم واقعا یکسوم هستند یا بیشتر یا کمتر. ولی عدد 57 میلیون، رسمی است… قاعدتا این فاجعه است.
ما امتی هستیم که به آن امت «إقرأ» گفته میشود. امتی که اولین آیهی قرآنشان «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴿١﴾- بخوان به نام پروردگارت که آفریده- آیهی ۱ سورهی علق» بوده. 57 میلیون بیسواد؟! این امتی که برخی حکومتهای عربیمان از ثروتمندترین حکومتهای جهان هستند. میدانید برخی حکومتهای عرب و مشخصا خلیج هزاران میلیارد دلار، هزاران میلیارد دلار، سپرده در بانکهای آمریکا و غرب دارند.
کی مشخص میشود؟ وقتی مشکلی برای آن نظام ایجاد و صدها میلیارد دلار سپردهشان در آمریکا، پاریس و لندن افشا میشود. هزاران میلیارد دلار آنجا خوابیده، ولی به جهان عرب که میآیید 57 میلیون شهروند عرب بیسواد وجود دارد. این 57 میلیون به چه نیاز دارند؟ مدرسه، استاد، معلم، دانشآموز و کمی برنامهی تشویقی. حد اقل میتوانیم به بیسوادی پایان دهیم. ولی مسئولیتپذیری وجود ندارد.
همچنین وقتی سراغ پروندههای مشابه، مانند بیکاری، میرویم. بیکاری چطور درمان میشود؟ با ایجاد فرصت شغلی. بعضی چیزها نیازی به فلسفه ندارند، پیچیده نیستند. بسیار سادهاند. روش مقابله با بیسوادی بسیار ساده است. بیکاری، ایجاد فرصت شغلی. چگونه فرصت شغلی ایجاد کنیم؟ استاندارد جهانی و پژوهشهای روشنی در این باره وجود دارد. مهمترین شرط آن هم تواناییهای بالای مالی است. که این حکومتهای عرب هم آن قدر توان مالی دارند که میتوانند بیکاری در جهان عرب و سه چهارم جهان را از بین ببرند. ولی پولها به بانکها سپرده شدهاند.
طبق آخرین آمار سازمان کار عرب دربارهی بیکاری، 18 تا 20 میلیون عرب از کار افتاده وجود دارد. عدد بسیار زیادی است. بعد ملکها، امیران، رئیسجمهوران، شیوخ و زمامداران در حال تفریحند. بعضیهایشان ژست حقوق بشر میگیرند و ابراز احساسات میکنند. ولی این ملتها، این مردمتان، این خانوادهتان بیسوادند، از کار افتادهاند… وقتی سراغ آمار فقر و بیماری و… میرویم، انسان متعجب میشود.
آیا دولتها و حکومتهای عربیمان ناتوانند؟ نه. از لحاظ مالی و اداری توانا و مسلطند و میتوانند تحولات کیفی بزرگی در این زمینه ایجاد کنند. ولی مسئله، مسئلهی مسئولیتپذیری است. اگر نخواهیم اتهام بزنیم… ولی نظام و دولتهایی هستند مصلحتشان در این است که ملتهایشان بیسواد باقی بمانند، نتوانند جریانات اطرافشان را بفهمند، مریض، از کار افتاده و فقیر باقی بمانند. انسانهایی باشند که از صبح که از خواب بلند میشوند تا زمانی که میخوابند و حتی زمانی که خوابند، هم و غمشان یک قرص نان و یک شیشه دارو باشد. دیگر وقت و امکان فکر کردن به چیز دیگری را نداشته باشند. فرصت نداشته باشند به مسائل نژادی، عربی، قدس، مقدسات، فلسطین، دموکراسی، آزادی، کرامت و هیچ چیز دیگر فکر کنند. و بنده میتوانم حد اقل -اگر نخواهم کلی بگویم.- بگویم بله، بسیاری از دولتها و حکومتها در این زمینه نه فقط مقصر که متهم هستند.
پس ما امتی هستیم که نه تنها میتواند بیسوادی را ریشهکن که میتواند تولید علم کند.
حضرت امام خامنهای در بیست سال گذشته این شعار را در ایران مطرح کردند که ما نمیخواهیم فقط بیاموزیم و از دانش استفاده کنیم. میخواهیم علم تولید کنیم. و ما تا امروز در جهان عرب و درون جنبشهای اسلامی بحث داریم -این بحث فکری و فرهنگی وجود دارد.- که موضع ما نسبت به تمدن غرب چیست؟ یکی میگوید آن را اساسا نفی میکنیم. یکی میگوید نه، آنان نقاط مثبتی هم دارند. دانش، فن و تکنولوژی دارند که ازشان میگیریم و سنت و رسومات نا مناسبی هم دارند که نمیگیریم. هنوز بر سر این بحث است.
در ایران امام خامنهای میآید میگوید ما نه تنها میخواهیم از همهی تمدنهای جهان چیزی بیاموزیم و استفاده کنیم. نه تنها میخواهیم کسب کنیم بلکه میخواهیم از یک امت مصرفکنندهی دانش به یک امت تولید کنندهی دانش تبدیل شویم. امروز مشکل واقعی جهان با ایران چیست؟ خب شما اورانیوم را تا 20 درصد غنیسازی کردید. ایرانیها میگویند مشکل کجاست؟ این حق طبیعی ماست و قوانین و توافقنامههای سازمانهای بین المللی نیز آن را تأیید میکنند. تخلفی وجود ندارد. [آنها میگویند] نه این خطرساز است. چرا خطرناک؟ چون شما پروژهی نظامی دارید. ایرانیها در همهی نیروگاهها را به روی آنها باز کردند. هیچ پروژهی نظامیای وجود نداشت. و بنده با صداقت به شما میگویم آمریکاییها، اسرائیلیان و اروپاییان همه قانع شدهاند که پروژهی نظامی وجود ندارد. ولی از چه میترسند؟ وقتی به نیروگاهها میروند، نمیروند ببینند که پروژهی هستهای نظامی هست یا نیست. از این که تو دانشی در اختیار داری که انجام چنین کاری را برایت ممکن کرده میترسند. چون میگویند ملت یا گروه علمیای که میةواند اورانیوم را 20 درصد غنیسازی کند، توان ساخت سلاح هستهای را هم دارد. به خدا ما نمیخواهیم سلاح هستهای بسازیم. حضرت امام خامنهای چندین بار به آنها گفت این در فقه و اجتهاد ما حرام است. حرام است. ولی تو نباید علمی داشته باشی که روزی به وسیلهی آن بتوانی بیدار و مستقل شوی، روی پای خودت بایستی و تبدیل به یک قدرت شوی. پس امکان این که دوباره امتی تولید کنندهی علم بشویم وجود دارد. ما در قرنهای اول اسلام امتی بودیم که علم تولید و آن را به جهان صادر میکردیم. ولی امروز به امتی تبدیل شدهایم که 57 میلیون عرب بیسواد دارد. مسئولیت این بر عهدهی کیست؟ حالا حد اقل ما این مسئولیت را در لبنان بر عهده گرفتیم تا ببینیم بعد چه میشود.
در رابطه با اوضاع لبنان، بنده نمیخواهم زیاد دربارهی جزئیات اوضاع لبنان صحبت کنم چون وقت و ماهیت جلسه صحبت زیاد را بر نمیتابد. اینجا هم از روش صحبت میکنم. ما امروز در لبنان پروندههایی از این دست داریم. مانند بیسوادی و بیکاری. که این هم گویا درصد بالایی دارد که برای بنده صد در صد تأیید شده نیست. ولی این چیزهایی که من دیدم بسیار خطرناک و عجیب بودند. مثلا یکی از درصدهایی که خواندم 25 درصد بیکاری بود. قاعدتا این در جامعهی کوچکی مانند لبنان بسیار رقم بالایی است.
پروندهی جنایتها را داریم. جنایتهایی که به امنیت سیاسی ارتباطی ندارند. کسی سرقت، قتل یا تجاوز میکند. پروندهی خوراک و گوشتهای فاسد را داریم که در روزهای گذشته مطرح شده و پروندهی ترسناکی است. این مسئلهایست که وارد هر خانهای میشود دیگر تقسیمبندی طائفهای، مذهبی و منطقهای سرش نمیشود. وارد هر خانهای میشود و به هر انسانی ربط پیدا میکند. مسئلهی خوراکمان است دیگر. روشن شده که در نتیجهی بیتوجهی حتی برای خوراک ما در لبنان هم حرمتی نمانده. مشکل میان دو نفر، دو جریان را میشود درک کرد. دشمنی هست، جنگی هست. او به تو شلیک میکند. تو به او شلیک میکنی. خیلیها کشته میشوند، خیلیها هم زنده میمانند. ولی این کشتاری است که با هر خانه و با هر انسان سر و کار دارد.
پروندهی مواد مخدر و بیداد مواد مخدر در مدرسه، دانشگاه و دبیرستانها را داریم.
چنین پروندههایی، پروندههایی حیاتی و سرنوشتساز هستند که به خانه، خانواده، اشخاص و فرد فرد ما مربوط میشوند. فرض هم بر این است که چنین پروندههایی محل اختلاف نیستند. به همین خاطر چه میگوییم؟ با منطق و به صورت روشمند میگوییم: به نظر بنده -بر اساس تقسیمبندی بنده- در لبنان دو طرز تفکر وجود دارد. ما یکی از آنها را پشتیبانی و تأیید میکنیم و آن منطق را تنها مختص به خود نمیدانیم. اهالی این منطق چه میگویند؟ روی صحبت من با لبنانیان و جبههی مقابل است. یک منطق میگوید دو نوع پرونده و مسئله وجود دارد. یکی پروندههایی که میان هیچ یک از لبنانیان و نه فقط 14 و 8 مارس، طرفداران و مخالفان دولت یا مسلمانان و مسیحیان بحثی در آنها و اهمیت و لزوم درمان آنها نیست. از جمله همین پروندههایی که گفتیم. امنیت اجتماعی، جنایات، خوراکیهای فاسد، مواد مخدر، بیسوادی و بیکاری. بحثی هست؟ کسی بر سر این که اینها پروندههای بسیار خطرناکی هستند و باید با آنها مقابله شود و درمان شوند بحثی دارد؟ مثالهای پر شمار دیگری هم هست. نوع دومی از پروندهها هم هست که دربارهشان میان لبنانیان اختلاف است. از اینجا شروع میشود که -بنده ادعا میکنم.- ما بر سر دشمن اختلاف داریم. خواهند گفت نه ما بر سر این که اسرائیل دشمن است اتفاق نظر داریم. این حرف صحیح نیست. ما همچنان بر سر دشمن، دوست، قانون انتخابات و… بسیاری پروندهها اختلاف داریم.
یک روش میگوید بیایید به مسائلی که دربارهی اهمیت، ضرورت و لزوم مقابله با آن اتفاق نظر داریم بپردازیم و پیرامون مسائلی هم که دربارهشان اختلاف داریم همکاری، گفت و گو و تلاش کنیم در دولت، پارلمان، میز مذاکره، چهارچوبهای رسمی و غیر رسمی به نتیجه برسیم. مشکلی نیست. آنچه را میتوانیم بر سر آن به توافق برسیم درمانش میکنیم. آنچه را هم نمیتوانیم دربارهاش به توافق برسیم، برای مصلحت این اولویتهای داخلی، فعلا مسکوت میگذاریم. ولی نباید اگر بر سر یک یا دو پرونده اختلاف داریم کشور و رسیدگی به پروندهها و مسائل مردم را تعطیل کنیم. این منطق ماست.
منطق دیگری هست که میگوید بر سر فلان پرونده اختلاف وجود دارد. یا آن طور که ما میخواهیم رفتار میکنید یا همه چیز تعطیل و کشور فلج خواهد شد. مسائلی را مطرح میکنند. مثلا سلاح مقاومت. یعنی نمیتوان در لبنان حکومت تشکیل داد، با بیسوادی، بیکاری، مواد مخدر، گوشتهای فاسد و فساد اداری و اجتماعی مقابله کرد، مگر این که مسئلهی سلاح مقاومت حل شود. این انصاف، منطق و واقعگرایی نیست. یعنی یک نفر که با آمریکا و غرب -نمیخواهم بگویم با اسرائیل- هماهنگ است میگوید من باید این مسئله را در لبنان حل کنم. حتی اگر به قیمت همه چیز لبنان تمام شود. مسئله این است. ما میگوییم خب بر سر این پرونده اختلاف داریم، بیاوریدش سر میز مذاکره. ولی بیایید در دیگر مسائل همکاری کنیم.
منطق دیگر میگوید نه و یک سری پرونده تعیین و همهی کشور را معطل و وابستهی به آنها میکند. این اشتباه است. در عین حال از به رسمیت شناختن طرف مقابل صحبت میکند. ای لبنانیان، به رسمیت شناختن طرف مقابل یعنی چه؟ فقط شعار که نیست. رفتار است. شاید من از صبح تا شب از به رسمیت شناختن، گفت و گو و همکاری با طرف مقابل صحبت کنم. فقط صبحت است، ولی در رفتار چه؟
خب بنده میگویم ما در زمینهی رفتار هم این را پیاده کردهایم. به عنوان مثال سال 2005. 14 مارسیها در پارلمان اکثریت بودند و کابینه را تشکیل دادند. و ما -دارم از حزب الله صحبت میکنم.- و برادرانمان در جنبش امل وارد دولت شدیم. دیگر جریانهای اپوزوسیون کنار گذاشته شده بودند. کنار گذاشته شده بودند. آن زمان، در حالی که نه یکسوم بودیم که ضمانت و قدرت مهار داشته باشیم و نه اکثریت بودیم، وارد دولت شدیم. در دولت اقلیت بودیم. وارد دولتی شدیم که شما در رأس و اکثریت آن بودید. درست میگویم یا نه؟ در حالی که آمادهی همکاری بودیم. و در همهی مسائلی که در پارلمان مطرح شد همکاری کردیم و عقدهای نداشتیم. همهی آرزویمان این بود که ثبات، امنیت و انسجام کشور از طریق دولت تأمین شود، مخصوصا پس از خروج نیروهای سوریه که ترس از وقوع فتنه و چالشهای بزرگ در کشور وجود داشت. و دولت میتوانست به اولویتهای مردم و پروندههای مالی، اقتصادی، معیشتی، اجتماعی و همهی این پروندههایی که از آنها صحبت کردیم بپردازد. و ما در کنارشان ماندیم. بله در مسئلهی دادگاه بین المللی به مشکل خوردیم چون شما حاضر به بحث و گفت و گو نبودید و مسئله را هم در دولت پیگیری نمیکردید. بلکه دست به هراسافکنی زدید. ما هم جلسه گذاشتیم و استعفا دادیم. پس از دوحه هم در سال 2008 در دولت وحدت ملی که ریاست و اکثریت با شما بود شرکت کردیم. پس از انتخابات 2009 که آنجا هم ریاست و اکثریت با شما بود در دولت شرکت کردیم. خب، به رسمیت شناختن و آمادگی گفت و گو و همکاری با طرف مقابل بیشتر از این؟ بیشتر از این که بپذیری در دولتی باشی که ریاست و اکثریت آن به دست دشمن سیاسیات است. و به آنها بگویی ما پای میز مذاکرهایم. میتوانید به همهی تجربههای سال 2005 تا کنون مراجعه و از همهی نخستوزیران سابق از 2005 تا کنون سؤال کنید آیا این وزیران اهل همکاری، جدیت، تلاش مثبت و رفتار با روحیهی ملی بودند یا نه؟
به رسمیت شناختن طرف مقابل یعنی این. نه شعار و این که هر روز مراسمی بگیریم و بگوییم ما دست دراز میکنیم. خب به من بگویید چه چیز در آستین این دست دراز شده پنهان شده؟ وقتی در دولت با هم پشت یک میز نشسته بودیم، شما داشتید دام دادگاه بین المللی را پهن میکردید. وقتی با هم پشت میز مذاکره نشسته بودیم، شما در حال تدارک جنگی علیه ما و به منظور ریشهکن کردن مقاومت لبنان بودید. به همین خاطر مردم اگر بخواهند پای هر میز مذاکرهی جدیدی بنشینند باید ببینند چه چیز را زیر میز مذاکره پنهان کردهاید! مشکل کشور با تعارف برای گفت و گو و صحبت دربارهی به رسمیت شناختن طرف مقابل حرف نمیشود. صحبت مهم نیست. مهم عمل است. که ما عمل کردیم. اما شما چه؟
وقتی دولت کنونی خواست تشکیل شود، به تشکیل دولت وحدت ملی فراخوانده شدید. نپذیرفتید. گفته شد بفرمایید مشارکت کنید. نکردید. آیا از روز اول به این دولت فرصت دادید؟ ندادید. از روز اول علیه آن اعلان جنگ کردید. و به تحریک جهان علیه آن پرداختید. اسم این به رسمیت شناختن طرف مقابل، همکاری ملی و پرداختن به اولویتها و پروندههای مردم است؟ روشن است نه.
بنده به لبنانیان میگویم بیایید کمی از تعصب مذهبی، حزبی، سازمانی و منطقهای خود بکاهیم و جدا بنشینیم ارزیابی کنیم.
یک روز میگویند تنها 14 مارس توان تشکیل دولت را دارد. یعنی از 14 فوریه تا دیروز این صحبت را شنیدیم. هر روز میگویند. کجا شما توان تشکیل دولت را دارید؟ با کدام نفس، اخلاق، روحیه، عقلانیت و روش؟ شما اول حزب، جریان و سازمانهایتان را بسازید تا به دولت برسیم. ضمن این که حکومت با نفی، حذف و لغو دیگران ساخته نمیشود. با تفاهم، همکاری، ارتباط، گفت و گو، اولویتبخشی و تلاش برای موارد مورد تفاهم و درمان و حال کردن و یا عقبانداختن موارد مورد اختلاف ساخته میشود. امکان عقبانداختن که هست. مانند مسئلهی سلاح مقاومت. اگر به توافق رسیدیم که خیلی خوب اگر هم نرسیدیم عقب میاندازیمش. حتی اگر دربارهی عقب انداختنش به توافق نرسیم، خود به خود عقب انداختهشده هست. هست یا نیست؟! یعنی هر کس میتواند بیاید سلاح مقاومت را با زور بگیرد، خب بیاید بگیرد! بیایید بگیرید!
ما هر لحظه آمادگی گفت و گو دربارهی استراتژی دفاعی را داریم. بیایید دربارهی استراتژی دفاعی بحث کنیم.
در هر صورت امروز این روشی است که در لبنان باید باشد. تا بتوانیم با همهی چالشها و خطراتی که در لبنان و منطقه در جریان است مقابله کنیم. و اگر میخواهیم جدی باشیم، بنده بار دیگر به این روش و طرز تفکر فرا میخوانم. میتوانیم در رسانهها با هم بجنگیم و علیه یکدیگر سخنرانی و شعار ترتیب بدهیم. ولی منطق واقعگرایانهای که میتوانیم با هم به وسیلهی آن حکومت را بسازیم، کشور را از این وضعیت خارج کنیم و با پروندهها با روحیهی همکاری ملی مقابله کنیم، این منطق است.
میخواهم صحبت بسیار مختصری از فلسطین داشته باشم. اتفاقات دو هفتهی گذشته دو وجهه داشت. وجههی بسیار دردآور شهادت و مجروحیت دهها نفر از جمله زنان و کودکان و تجاوز آشکار اسرائیل. و وجههی دیگر که همیشه باید آن را در نظر داشته باشیم، وجههی اراده، استحکام و پاسخ مقاومت نوار غزه است.
یعنی این طور نیست که اسرائیل بیاید بکوبد و تجاوز کند و همه دستهایشان را برده باشند بالا، تسلیم شده باشند یا به هر قیمتی به دنبال آتشبس بدوند. بلکه با چشمان خود مردانی اهل ایستادگی، مقاومت و قدرتمندی را دیدیم. طوری که این مقاومت، علی رغم امکانات محدودش، با مدیریت خوب و شجاعت عالی توانست ماندن در پناهگاهها را به یک میلیون و نیم اسرائیلی تحمیل کند.
قاعدتا این یک معادلهی بسیار مهم و برجسته است. این از یک سو. از سوی دیگر آنچه رخ داد چیز جدیدی را نشان نمیداد و فقط جنبهی یادآوری داشت. یعنی با رویدادهای دو هفتهی گذشته ما ملتهای عربی و اسلامی بار دیگر به خود یادآوری میکنیم که رفتار آمریکا این گونه است. یعنی آمریکا، شورای امنیت، دبیر کل سازمان ملل، همهی سازمانهای بین المللی، اروپا، اتحادیهی اروپا، جامعهی بین الملل و حتی اتحادیهی عرب و برخی دولتهای عربی چگونه با قضیهی برخورد میکنند؟ همان طور که با حوادث دو هفتهی گذشتهی غزه برخورد کردند. آیا این همان رفتار شصتسال و بیشتر نیست؟ و این همچنان ادامه دارد. یعنی نتیجهی رخدادهای غزه تذکری دوباره دربارهی نفاق و استانداردها و معیارهای چندگانهی خیلیها در برخورد با حوادث بود. یک مسئله میماند که میخواهم به آن بپردازم و بنده متأسفانه دیدم برخی رسانههای لبنان تقصیر حوادث غزه را به گردن مقاومان فلسطین انداخته بودند. مسئولیت را بر عهدهی آنان دانسته بودند. در حالی که این طور نیست. این درست نیست. دروغ است. دروغ است. حوادث وقتی رخ دادهاند که آرامش حاکم بوده. نوار غزه آرام بوده. هیچ کس موشکی پرتاب یا تیری شلیک نکرده. اسرائیل بوده که شروع کرده و دست به حملهای هوایی زده. حملهای که منجر به شهات دبیر کل انجمنهای مردمی، شهید زهیر قیسی، و یکی دیگر از برادران آزاده شده است. اینها شهید شدند. واکنشها آغاز شد و این مسئله به بمباران و شهادت افراد بیشتری منجر شد.
آغاز و تجاوز کننده اسرائیل بوده است. بعد از آن میبینیم برخی رسانههای لبنان و عرب -که بعضی از این رسانههای لبنانی به جریانهایی که روابط مستحکمی با اسرائیل دارند، وابستهاند. حالا سریع میگویند ما دیگر رابطه نداریم. ولی این نگاه چه نگاهی است؟- میآیند و مسئولیت حوادث اخیر را به گردن مقاومت غزه میاندازند. و برخی تا آنجا پیش رفتند که گفتند درگیریهای غزه، با تصمیم ایران صورت گرفته بود. که این ظلمی است بزرگتر. و بعضی نیز گفتند اتفاقات غزه کار جریانها و گروههایی بوده که هدفشان انحراف نگاهها از ماجراهای سوریه بوده است. و این ظلمی است بزرگ. مانند جنگ سی و سه روزه. چه گفتند آن روزها؟ گفتند حزب الله برای پروندهای هستهای ایران و دادگاه بین المللی دست به چنین کاری زده. چون آن روز مسئلهی سوریه مطرح نبود. این ظلم است. عدهای در محاصره بودند و هنوز هم، علی رغم آنچه در مصر رخ داد، در محاصره هستند. هنوز در محاصره، مظلوم و هدف تجاوزند. بعد بعضی رسانههای لبنان و عرب، برای یک سری منافع معین منطقهای، میآیند آنها را متجاوز معرفی میکنند. اسرائیل نیز با برخی از این رسانههای عرب و لبنان همراهی میکند و میگوید و اینگونه مینمایاند که جنگافروزیاش علیه غزه بخشی از جنگش با ایران است. این نیز فریب، دروغ و افترا است. جنگ علیه فلسطین و غزه از دوران شاه که ایران همپیمان اسرائیل بوده و پیش، پس و در دوران پروندهی هستهای ایران وجود داشته. جنگ علیه غزه، فلسطین و ملت فلسطین یک مسئلهی قائم به ذات است. به هیچ پروندهی دیگری ارتباطی ندارد. ولی از سر نیرنگ و به خاطر تنها کردن فلسطینیان غزه و در کنار برخی تلاشهای رسمی عربی برای معرفی ایران به عنوان تهدید -که جو و فتنهای موجود در منطقه است.- [میگویند:] این جنگ با ایران است. با اهالی، زنان و کودکان غزه نیست. با ایران است. اسرائیل تلاش میکند موضوع را این طور نشان دهد. و برخی رسانههای لبنان و عرب نیز وی را همراهی میکنند. با این حرف که فلسطینیان بودند که کشتار را با دستوراتی از ایران و سوریه آغاز کردند. این نیز مسئلهای بود که لازم است روشنش کنیم و دربارهاش صراحت به خرج دهیم.
مراتب تجلیل و احترام خود را از شهدای فلسطینی و فداکاریها، ایستادگی، شجاعت و ارادهشان که در روزهای گذشته آن را به نمایش گذاشتند ابراز میکنیم. حتی آتشبس را با شرط پذیرفتند. حالا اسرائیل میخواهد انکار کند بحث دیگری است ولی فلسطینیان با شرط آن را پذیرفتند. آتشبس را به هر قیمتی نمیخواستند.
همچنین صحبت کوتاهی دربارهی مسئلهی سوریه. که آن را جا نینداخته باشیم. از ابتدا دلبستگی و آرزوی ما این بود که سوریه میتواند در جهت مصلحت ملت عزیز و جایگاه نژادیاش این مصیبت را پشت سر بگذارد.
از ابتدا نگرانیها خاستگاه دیدگاه ما بودهاند. چون ما آنچه در گسترهی منطقهی عربیمان در حال رخ دادن است را در نظر میگیریم. یعنی وقتی از نگرانی از تقسیم صحبت میکنیم، صحبت از خواب، وهم و جنگ روانی نیست. داریم دربارهی رخدادهای واقعی سخن میگوییم. خب همین سودان را که گفته میشود از لحاظ مساحت، گسترده و بزرگترین حکومت عرب است، تقسیم کردند. حتی پس از تقسیم خیلیها گفتند ان شاءالله پس از این که سودان، جنوب سودان را به رسمیت شناخت، همهی مشکلات حل خواهد شد. ولی هیچ چیز حل نشد. هیچ چیز حل نشد و فشار بر سودان همچنان باقی هست و خواهد ماند. خب امروز نداهای فدرالیسم، جدایی و تقسیم در خیلی از کشورهای عربی شنیده میشود. جریانهایی وجود دارند که آرزویشان این است. برخیهایشان شروع کردهاند میگویند، بعضیهایشان نمیگویند.
پس وقتی از نگرانی از تقسیم در هر کشور عربی و اسلامی صحبت میکنیم، این یک نگرانی واقعی است. توهماتی نیستند که ما خودمان درست کردهباشیم تا پشتشان پنهان شویم.
خب ما برای تقسیم سوریه و در پی آن تقسیم منطقه، جنگ داخلی، اغتشاش، تضعیف سوریه و نقش نژادیای که در نبرد عرب و اسرائیل بازی میکند و جایگاه حقیقی پشتیبانیاش از جنبشهای مقاومت منطقه، نگرانیم. به همین خاطر از روز اول درخواست کردیم هیچ نبرد مسلحانهای در کار نباشد. هیچ کس سلاح در دست نداشته باشد. سوریهایها با مکانیزمهای سیاسی سراغ راه حل سیاسی بروند. همهی ما از همان روز اول طرفدار اصلاحات، دموکراسی و حقوق بشر بودهایم و همگی برای هر قطرهی خون انسان، زن یا کودک سوری که بر زمین میریخت سرخورده، ناراحت و دردمند میشدیم. این را از روز اول میگفتیم و هنوز هم میگوییم و خواهیم گفت.
خب امروز یک سال از این مصیبت سوریه میگذرد. پس از گذشت این سال و تجربههایی که به دست آمد و گزینههایی که انتخاب شد، همه را به بازنگری فرا میخوانیم. بازنگریای که با کمال بیطرفی به این نتیجه خواهد رسید: ای مردم، در سوریه راهی جز حل سیاسی وجود ندارد. بیایید بروید سراغ حل سیاسی. یعنی -با صراحت تمام- زمین گذاشتن سلاح به صورت تضمین شده و از طریق مکانیزم مورد توافق دو طرف، برای ورود به حل سیاسی روشن و روشمند. در غیر این صورت خونریزی، رنج و فرسایش ادامه خواهد داشت. ولی اگر کسی میخواهد سوریه را نابود کند یا به هر قیمتی نظام را از بین ببرد، نخواهد توانست چنین کاری بکند. در طول سال همهی گزینههایی را که به آن پناه برده شد دیدید.
راه حل سوریه همین است. البته این که منظور از حل سیاسی و روشهای آن چیست؟ این دیگر وظیفهی سوریهایهاست. و آنان هستند که باید تفاهم، توافق و همکاری کنند.
متأسفانه بعضی مردم ما در لبنان طوری رفتار میکنند که گویی لبنان یک ابرقدرت است و اولویت، نقشه و تبصره وضع و باید و نباید میکنند. این مسائل به ما چه ربطی دارد؟ ما لبنانیان باید در مورد مصلحت ملیمان صحبت کنیم. مصلحت ما به عنوان ملت، میهن و کشور لبنان در آتشبس، ثبات، امنیت و حل سیاسی در سوریه است. ولی روشها و محتوای حل سیاسی و حوزههای اصلاحات لازم، مسئلهایست که سوریهایها بر سر آن توافق خواهند کرد. آنان باید بپذیرند یا نپذیرند. آنان هستند که باید خط قرمزهایشان را رسم کنند. چه بپذیرند و چه نپذیرند ما لبنانیان نباید برای سوریهایها خط قرمز رسم کنیم و نباید هیچ کدام از ما دربارهی روشها یا محتوای حل سیاسی آنها نظریهپردازی کند.
بله، ما به عنوان همسایه، برادر، عرب، اهالی منطقه و کسانی که سرنوشتمان مشترک است به برادران سوریهایمان، به مردم، نظام، حکومت، ارتش و احزاب و نیروهای سیاسی میگوییم: خون، آینده، زندگی، امنیت و سرنوشت ما مشترک است. پس برادران بیایید و تلاش کنید این مسئله را به صورت سیاسی درمان کنید. نقطه سر خط. ولی اینکه چگونه با سیاست مسئله را حل خواهند کرد، به ما لبنانیان ربطی ندارد. مخصوصا ما لبنانیانی که نمیتوانیم مشکلات سیاسی و غیر سیاسی خودمان را حل کنیم! و هر روز درگیر یک مشکل، نزاع یا پرونده هستیم. این سطح رفتار و عقل سیاسی کشور بسیار دردآور و یک مشکل حقیقی است. هم در محتوا و هم در ظاهر. جایگاه، احترام و کرامتی باقی نمانده. قانونی برای سخنرانی و بروز اختلافات سیاسی وجود ندارد. خودتان میبینید. امروز کشور آشفته بازار است.
از روز اول این باور ما دربارهی سوریه است. بعضی از موضع ما خوششان آمد، بعضی خوششان نیامد. بعضی از ما انتقاد کردند. برخی سعی کردند از موضع ما، که آن را موضعی ملی، نژادی، اسلامی و انسانی میدانیم، علیه ما استفاده کنند. مشکلی نیست. ما حقی را که میبینیم، بیان میکنیم. و صادقانه برای شناخت و ایستادن در کنار حق و بیان آن می کوشیم. هر قدر که هزینه داشته باشد. به همین خاطر بنده پیشتر گفتم برخی مردم میآیند فحش و اینها میدهند. این هیچ چیز را جا به جا نمیکند. وقتی ما افق داریم و داریم میبینیم که مصلحت ملت، کشور، امت و مسئلهی اصلیمان این است، آن را اعلام میکنیم. هر کس میخواهد خوشش بیاید. یک عده خوششان میآید یک عده هم نه. یکی برایمان کف میزند، آن یکی فحشمان میدهد. در این باره مشکلی نیست. به همین خاطر امروز ما در مسئلهی سوریه بر این موضوع تأکید میکنیم و میگوییم تحولات اخیر ثابت کردند دلبستگی به سقوط نظام، فروپاشی ارتش، جنگ طائفهای، دخالت نظامی خارجی و… حتی تحریمهای اقتصادی به هیچ نتیجهای منجر نخواهند شد.
مردمی که امروز به خیابانها ریختند و آنها را در میادین دمشق، حلب، لاذقیه، دیر زور، رقه و… دیدیم، نشانهاند. یک نفر ممکن است بگوید شما با نظام سوریه هستید نه با مردمش. خب به من بگو مردم سوریه چه کسانی هستند؟ بله درست است، یک شکاف ملی وجود دارد. ولی این [راهپیماییها هم] انتخاب آن بخش از مردم سوریه است که به ایشان تجاوز شده. دستهی دیگری هم هستند که انتخابشان چیز دیگری است. چه کسی گفته ملت سوریه آنهایی هستند که تو با ایشان هستی نه آنان که من با آنها هستم؟! یعنی ما در کنار ملتهای عرب ایستادهایم جز در سوریه؟ نه! بخشی از مردم سوریه خواستار اصلاحاتند و تقسیم، جنگ داخلی و طائفهای، خرد شدن، عرب خیانت و اعتدال بودن را نمیخواهند. میخواهند مقاوم و بازدارنده و وفادار به فلسطین بمانند. ما با این بخش از مردم هستیم.
خب، مردمی هم هستند که نه، به نظرشان اوباما، کلینتون، آمریکاییهایی که قرآن را سوزاندند و کسانی را که برای آن تظاهراتکردند کشتند، کسانی که هر روز همپیمانیشان با اسرائیل و امنیت و برتری آن را مقدس میخوانند، سارکوزری، بریتانیا، کسانی که در این بیست سال فلسطین، ملت فلسطین، جولان، لبنان و… را فروختند، همپیمان و راه نجات وی هستند! این افراد آزدند به هر چه میخواهند معتقد باشند ولی ما نیز آزادیم به آنچه میخواهیم معتقد باشیم و موضعی که دوست داریم را بگیریم.
به همین خاطر بنده امروز نیز در این بخش کوچک با کمال صراحت میگویم نصیحت ما به همهی برادران سوریه کنارگذاشتن سلاح و رفتن سراغ روشهای حل سیاسی است. نظام و سران سوریه آمادهی انجام اصلاحات هستند. امروز یک قانون اساسی عربی مانند این قانونی که نوشته شد به من نشان دهید. مشکل کجاست؟ یعنی فقط داد و فریاد است؟ ما بر اساس واقعیت صحبت میکنیم. همهی قانونهای اساسی عرب را بیاورید و این قانونی که نوشته شده را هم بیاورید. مقایسهشان کنید. خب برای پیاده کردن قانون اساسی نیاز به مکانیزم هست. باید تفاهم و همکاری داشته باشیم. با کشتار، درگیری، جنگ و جلب دخالت نظامی خارجی مسئله حل نمیشود.
باید خونریزی پایان یابد. خب هیچ راهی برای هیچ کس جز محکوم کردن این صحنههایی که روزهای اخیر در تلویزیونها دیدیم، وجود ندارد. هر نوع جنایتی، کشتار شهرنشینان و مردم بیدفاع محکوم است. مخالفان، نظام و نظام، مخالفان را متهم میکنند. امروز این یکی از مسئولیتهای نظام است که حقایق را به مردم ارائه دهد. اگر حقیقتی را میداند، باید به مردم بگوید. اگر نه پاس دادن اتهام به این و آن کار راحت و بیدردسری است. ولی اصل مسئله از سوی همه محکوم است.
باید تلاش شود جنایت شکل نگیرد. باید تلاش شود یک قطره خون هم ریخته نشود. چه فرقی میکند صدها نفر به صورت پراکنده یا پنجاه نفر یکجا کشته شوند؟ این کشتار است، آن هم کشتار. همهی انواع کشتار باید پایان یابند. چیزی که مسائل را به سمت حل شدن پیش میبرد هم همین است که بیایید… شما، شمای عرب و جامعهی بین المللی به لبنانیان میگویید با سلاح هیچ چیز حل نمیشود، بیایید پای میز مذاکره. پس از 7 می 2008 هیئتهای عربی به لبنان آمدند و به همگیمان گفتند با سلاح و درگیری هیچ چیز حل نمیشود و مردم باید با هم زندگی کنند. هواپیما آوردند و همه را بردند دوحه. سه روز همه را آنجا نگاه داشتند. نشستیم و حتی بر روی جزئیترین مسائل به توافق رسیدیم. خب این منطق برای سوریه و دیگران نیز برقرار است. مسائل این گونه حل میشود. اگر بخواهیم درمان شود، این گونه درمان خواهد شد.
آخرین مبحث. در موضوع بحرین، در هفتهای که گذشت همه چیز را شاهد بودیم. تظاهرات گستردهای که به دعوت حضرت آیت الله شیخ عیسی قاسم صورت گرفت و صدها هزار بحرینی به دعوت وی پاسخ گفتند. قاعدتا تظاهراتی بود مسالمتآمیز، بر گزینهی مسالمت و مطالبات مردم بحرین تأکید و ثابت کرد نه، این یک مخالفت واقعی مردمی گسترده است. و آن گونه که دولت و ملک میگویند یک گروه کوچک نیستند. و ثابت کرد مخالفت، مسالمتآمیز و دلسوز امنیت، ثبات و خونهای اهالی بحرین و حتی دشمنان و متجاوزان به آنها است. خب این یک صحنهی تمدنی است. همچنین از ایستادگی و اراده حکایت میکرد. یعنی شرطبندی بر سر خستگی و رکود این مردم، شرطی بازنده است.
و عجیب اینجاست که این ملت غریبانه جنبش مسالمتآمیز خود را در این جهان ادامه میدهد. نه اهالی بهار عربی بحرین را بخشی از این بهار بر میشمارند. و نه اتحادیهی عرب، مجلس همکاریهای خلیج فارس، جامعهی بین المللی، شورای امنیت سازمان ملل، سازمان حقوق بشر، و نه هیچ کس دیگر به وجود مشکل در بحرین اعتراف میکنند. ولی اینها این مردم را از مطالبهی مسالمتآمیز حقوقشان باز نمیدارد. این ملت نمیپذیرد و نمیگذارد هیچ کسی با دستآویز قرار دادنشان به بحرین و آینده و سرنوشت آن دست پیدا کند. حال هر کس که میخواهد باشد. به همین خاطر بار دیگر میگویم -بنده به سقفهای سیاسی ملت بحرین نمیپردازم.- ولی انتخابها و راه مردم بحرین روشن است. و مشخص است این ملت ارادهای شکستناپذیر دارد و دل بستن به زمان، غلط است. برای بستن این پرونده، این پرونده باید وجههی اهتمام عرب، جهان و جامعهی بین الملل نیز قرار بگیرد.
در پایان دوست دارم بگویم. برادران، ما در لبنان و منطقه به بصیرت بیش از پیش فراخوانده شدهایم. به بصیرت و تحقیق بیشتر دربارهی آنچه گفته میشود نیاز داریم. ما در زمانهی: به گزارش خبرگزاری… به گزارش تلویزیون… در بخشی از این بیانیه آمده است… به نقل از سایت… هستیم. اینها کافی نیست. چون واقعا به مرحلهای رسیدهایم که میتوان ادعا کرد دیگر اصلی به نام صدق و کذب خبر وجود ندارد. خودتان میتوانید بروید تحقیق کنید ببینید این خبر راست است یا دروغ. ولی بر اساس آنچه در برههی اخیر دیدیم، میتوان این نتیجه را گرفت که اصل بر دروغ است. اصل بر دروغ است. یعنی از میان تیترهای اخبار، سه چهارمش دروغ است. چه دربارهی ما چه دربارهی دیگران. ما دربارهی خودمان را میدانیم.
وقتی دوستان گزارش خلاصههای روزانهی آنچه در اینترنت، روزنامهها و تلویزیون گفته میشود را برایم میآورند. اگر بخوانید میبینید 90 درصد آنچه دربارهی ما گفته میشود دروغ است. مثلا میگویند اینها نگرانند. کجا نگرانیم؟! به خدا آسودهخاطریم و همه چیز بر وفق مراد است. نگاه ما به منطقه جور دیگری است. آشفتگی، نگرانی، اختلافات داخلی، نابودی و… شما دارید خوابهای خودتان را تعریف میکند. اینها رویداد نیستند. خبر باید رویدادها را روایت کند. نه آن چیزهایی که من در خواب دیدهام یا دوست دارم در خواب ببینم را! این طور نیست.
امروز رخدادهای منطقه این طور روایت میشوند. خبر بر اساس خواستهها، برنامهها و نقشههای سیاسی تنظیم میشود و نه بر اساس واقعیت. خون واقعیتها در جهت مصلحت هدف کشیده میشود. به همین خاطر ما به تحقیق بسیار زیاد نیازمندیم. حتی وقتی تصاویری را در تلویزیون میبینیم. به آرامش بسیار نیازمندیم تا واکنش نشان ندهیم، عصبانی و تحریک نشویم. امروز کسانی هستند که برای آشفته، شوریده و تحریک کردن مردم کار میکنند تا مردم سریعتر به دام بیافتند. تلاش میکنند تا پا روی مینها بگذاریم و با واکنشهایمان کشور، میهن و خانههای خود را نابود کنیم.
مثلا در اخبار شنیدید یک نفر در بلژیک مسجدی را آتش زده و امام جماعت را کشته. چرا؟ به خاطر ناراحتی از ماجرای سوریه. خب این چه ربطی به امام جماعت، نمازگزاران و مسجد دارد؟! مسئولیت این را چه کسی بر عهده میگیرد؟ قاتلی که مسجد را به آتش کشیده یا رسانههایی که برای تحریک، دروغ و تهمت مرزی نمیشناسند. پس برای مقابله با جنگ روانی و نگرانیهایی که گفته شد به آرامش و استقامت بسیار نیاز داریم. با استحکام، آرامش، بصیرت و تحقیق میتوانیم همهی مرحلههای پیش رو را پشت سر بگذاریم. برنامهریز، آمریکاییها، اسرائیلیان و دستنشاندهها، نوکران و مزدوران منطقهایشان هستند. مردمی هم هستند که حقیقت برشان پوشیده است. همهی مردم مزدور نیستند، أعوذ بالله، ما مردم را به چنین چیزی متهم نمیکنیم. بعضی از مردم بیخبرند. ممکن است بعضی مردم مظلوم باشند اما اولویتها را نشناسند. نمیفهمند این مظلومیتشان دارد کجا استفاده میشود. همهی این مسائل نیاز به بصیرت و مطالعه دارند.
ولی آنچه برای آن نقشه میکشند، تقسیم و خرد کردن و اغتشاش گسترده و فراگیر در منطقه و مشغول و تحریک کردنمان نسبت به یکدیگر است. عنوان کلی همین است. این چیزی است که امروز تحت عنوانهای مختلف دارد صورت میگیرد. چه کسی از این مسئله سود میبرد؟ آیا مسائل ما این طور حل خواهند شد؟
بله اگر در لبنان و جهان عرب و اسلام به سوی آشفتگی، عصبیت، تحریک، شتاب و عجله برویم خانهمان را به دست خود خراب خواهیم کرد. در حالی که امروز ملتها و امت ما فرصت بازگرداندن حقوق، تمامیت ارضی، نفتی و آبی خود، فلسطین و قدس را دارند. چون امروز آمریکاییها از همه جهت افت کردهاند. هیبت و قدرت نظامی، مالی و اقتصادیشان افت کرده. امروز غرب در سراشیبی است. و اگر نگاهی استراتژیک بیاندازیم همهی پشتیبانان اسرائیل و همهی طمعورزان به کشور و منابع ما افت کردهاند. ولی چون خودشان افت کردهاند میخواهند ما را هم با خود پایین بکشند. اگر آنان افول کنند ولی ما ایستاده، مستحکم، منسجم، با روحیهی عالی و دلسوز کشورها، وحدت و انسجاممان باقی بمانیم. بله، امت ما در این دهه -از صد سال آینده صحبت نمیکنم.- در همین ده ساله فرصت عظیم استراتژیکی را برای ایجاد تحولات شگرف در اوضاعش در اختیار دارد. مخصوصا اوضاع عرب. ولی میخواهند این را از بین ببرند.
باید علاوه بر تلاش برای ریشهکن کردن بیسوادی در خواندن و نوشتن، بیسوادی سیاسی را نیز از بین ببریم. ممکن است یک نفر پروفسور باشد و علوم سیاسی درس بدهد ولی بیسواد باشد، چون وقایع را پیگیری نمیکند. نمیتواند تحلیل کند و مسائل را به یکدیگر ربط بدهد. دچار اشتباه میشود.
امروز ما به ریشهکن کردن همهی مظاهر بیسوادی فراخوانده شدهایم تا امتی باشیم دانا و تولید کنندهی علم. و در عین حال امتی مقتدر و توانا در مواجهه با همهی چالشها، تهدیدها و خطرها. و امتی که وحدت، انسجام، مصالح، استقلال، کرامت و عزت خود را به همهی جهان تحمیل میکند.
خیلی ممنون. خدا عافیتتان بدهد. قاعدتا بنده دوست داشتم در میان شما باشم و با تک تک شما، مخصوصا ششصد فارغ التحصیل، دیدار کنم. همت بلندی میخواهد یک نفر در برابر ششصد نفر به سخنرانی بایستد. در هر صورت بنده عذرخواهم. شرایطم را میدانید. بنده این دستاورد امروز را بسیار ارزنده میدانم. و از برادرم جناب شیخ اکرم برکات میخواهم از طرف بنده و همهی برادران در ادامهی مراسم تجلیل حضور داشته باشد.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران