بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم فارغ التحصیلی فرزندان شهدا
| فارسی | عکس | فیلم | فیلم | صوت |بگذارید توضیح بدهم که منظور از جنگ نرم چیست. میخواهند همهی آنچه به آن ایمان داریم، به آن احترام میگذاریم و آن را مقدس میشماریم، همهی آنچه ما را پیش میراند، قدرتمند میکند و قلبها و جانهای ما را لبریز از آرامش میکند از بین ببرند، نابود کنند و خدشهدار کنند. میخواهند هر چیزی را که مقدس میشماریم به زیر بکشند و هدف آن است که از همهی این ارزشها و مفاهیم و به قول معروف از همهی این منظومهی فکری تهی شویم. اگر تهی شدیم همه چیز تمام است.
در ابتدا به روح شهیدان درود میفرستیم و به ایشان، سران شهید، سید و مولایمان شهید سید عباس موسوی، شیخ و مولایمان شیخ راغب حرب، فرمانده شهید حاج عماد مغنیه و شهیدان عزیز مقاومتمان ثواب فاتحه و صلواتی را هدیه میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبیینا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین
سلام و رحمت و برکت خداوند بر همهی شما دانشمندان، نمایندگان، خانوادههای شهدا و برادران و خواهران.
در دورهی جدید این جشن گردآمدهایم. جشنی که از ابتدا نامی زیبا به آن داده شده بود:«نباتا حسنا- رویش نیکو- سورهی آل عمران آیهی 37» و بنیاد شهید برای این نسل جدیدی که در این دیدار برای آنان جشن میگیریم نامی برگزید:«نسل شهید علی احمد عنیسی»
و مانند سالهای گذشته انتخاب اسم همیشه دلیلی دارد. مثل آنچه در ابتدای این محفل صمیمی و پر برکت دیدید. میخواهم از اینجا آغاز کنم.
شهید علی احمد عنیسی در اوج جوانی، هجده ساله و فرزند شهید احمد عنیسی و خود ایشان در پایان جوانی یعنی چهل و پنج سالگی بود. در جنگ سی و سه روزه روزها در یک پایگاه میجنگند، آنجا ایستادگی میکنند و با هم در همان پایگاه شهید میشوند. این شاخصهی نامی است که برای این دوره انتخاب شده است. پسران و دختران شهدایی که به مرحلهی مسئولیتپذیری کامل و پس از تکیه به خداوند به مرحلهی اعتماد به نفس رسیدهاند.
به این خانواده باز میگردیم. اینجا داریم از نسلهایی از مقاومت صحبت میکنیم که دوشادوش و در کنار هم میجنگند. نه از نسلهایی که از نسل پیشین به ارث میبرند. نه از نسلهایی که جنگیدند، از میدان نبرد خارج شدند و فرزندانشان، نسل دوم، یا نوههایشان، نسل سوم، پس از خروج فرزندان جایگزین شدند. ما از نسلهایی، پدران و فرزندانی، صحبت میکنیم که دوشادوش و شانه به شانهی یکدیگر میجنگند. و بلکه پدران و فرزندانی که دوشادوش هم در یک پایگاه و میدان به شهادت میرسند.
و در این مورد خاص این که پدر و پسری در یک لحظه و با یک سلاح به شهادت برسند معانی بسیار و رسایی دارد.
امروز در حالی که برای این خانواده جشنی برپا کردهایم میپرسیم چرا؟ راز، حقیقت و انگیزه این ماجرا چیست؟ همچنین در این جشن خانوادههایی داریم که همهی جگرگوشههایشان را در این راه تقدیم کردهاند. همهی سه فرزندشان، دو پسرشان یا تک پسرشان در این راه به شهادت رسیدهاند. نقطهی اشتراکشان این است که هر چه داشتهاند، هر فرزند و هر عزیزی داشتهاند، فدای این راه شده است.
اینجا دوباره این سؤال مطرح میشود که خب چرا وقتی یک برادر شهید میشود برادر دوم به جبهه میرود تا راه را ادامه دهد و بجنگد و به شهادت برسد و برادر سومش نیز دست به چنین کاری بزند؟ این پافشاری برای چیست؟ چرا برادران یکی پس از دیگری به قافلهی مجاهدان میپیوندند تا به همراه آن به قافلهی شهدا برسند.
اینجا وقتی دربارهی انگیزه و سر میپرسیم داریم به مبانی میپردازیم. و این آن چیزی است که میخواهم در فرصت موجود در این دیدار صمیمی دربارهی آن صحبت کنم. نمیخواهم وارد جزئیات حوادث، فضاها و مباحث این روزهای لبنان، سوریه، فلسطین، عراق و منطقه بشوم. چون در نهایت همهی اینها جزئیات و رخدادهایی هستند که همچنان ارادهی انسان تعیینکنندهی سرنوشت آنهاست؛ ارادهی مردانی که وقتی اراده میکنند، خدا اراده میکند. پس به مبانی میپردازیم.
قاعدتا این سؤال در شرق برای ما مهم است. میدانید که در شرق -اعم از عرب و غیر عرب، مسلمانان، مسیحیان و دیگران- روابط خانوادگی، خانوادهها و عاطفی و دلسوزی و محبت پدر و مادر نسبت به فرزندان، برادران، خواهران و خانواده قدرتمند است. در شرق اینها وجود دارد. بله، در فضای دیگر ممکن است کسی بمیرد و خانوادهاش خبردار نشوند. دو برادر سی یا چهل سال با هم صحبت نکنند. ممکن است آنجا چنین سؤالی سؤال مهم و مطرحی نباشد. ولی در محیط، فرهنگ و روابط خانوادگی و عاطفی ما این حرکت، حضور، نتایج و این سطح از فداکاریها را چطور توضیح بدهیم؟
خب این مسئله برای ما آسان است چون دربارهی نظریههای ذهنی و فلسفهی افلاطونی و ارسطویی صحبت نمیکنیم. داریم از پیروان پیامبران (علیهم السلام) صحبت میکنیم. پیروان پیامبران اینچنین بودهاند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلام) چنین بودهاند. شاید شاخصهی تاریخی کربلا این باشد که توانست تمام این صحنهها را در چند ساعت متراکم کند. این یکی از شاخصههای کربلا است. بله، در کربلا در روز دهم محرم میبینیم که چطور یک خانواده، همهی برادران، به شهادت میرسند؛ چطور یک پسر و سپس پدرش به شهادت میرسند؛ چطور یک پدر به استقبال شهادت میرود و فرزند یا فرزندانش به او میپیوندند؛ چطور تکفرزندان به شهادت میرسند؛ چطور یک مادر به فرزندش لباس جنگ میپوشاند و او را به جنگ در راه ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) تشویق میکند تا این که او شهید میشود و سرش را برای او میفرستند و او خون و خاک را از صورت او پاک میکند و میگوید: فرزندم، خداوند روسپیدت کند که مرا روز قیامت نزد فاطمهی زهرا روسپید کردی. بله، اینها را در کربلا میتوانیم ببینیم.
امروز ما این سی سال را محاسبه میکنیم و میگوییم این قدر خانوادهی سه شهید، دو شهید و شهید تکفرزند داریم؛ این قدر خانوادههایی داریم که پدر و فرزند با هم یا ابتدا پدر و سپس فرزندش به شهادت رسیدند؛ این قدر خانوادههایی داریم که برادری به شهادت رسیده و پس از چند روز یا چند سال برادر یا برادرانش به او پیوستهاند. در کربلا همهی اینها را میتوانیم در چند ساعت ببینیم.
به مبانی باز میگردیم و به آغاز مقاومت. اینجا وقتی به چهرهی پسران و دختران شهدا که زینتبخش محفل ما هستند نگاه میکنیم، پدرانشان را به یاد میآوریم. بلکه آنچه ابتدا به یاد میآوریم، پدران شهیدشان هستند و پدران شهید ایشان آغاز مقاومت و این راه را به یاد میآورند. فکر میکنم در مانند این سال و بلکه در چنین روزهایی ما داریم در این راه، نبرد و مواجهه سی ساله میشویم. آن روزهایی را به یاد میآوریم که تعدادی انگشتشمار و افرادی غریب بودیم. -چون ممکن است تعداد بعضی کم باشد ولی آنان از مردم و مردم از آنان بیگانه نباشند.- روزهایی را به یاد میآوریم که افرادی غریب و متهم به جنون و جوزدگی بودیم. و با این حال این پدران شهید آمدند و همهی این فضاها را کنار زدند و وارد تمام این خطرات و چالشها شدند. و با وجود دردها و دشواریها در این راه ماندند.
به سؤال باز میگردیم. چرا؟ چرا این پدران شهید و رفقای آنان که هنوز زنده هستند این راه را انتخاب کردند؟
به سادگی: ایمانشان به خداوند (عز و جل)، روز قیامت، انبیا و پیامبران خدا، کتابهای خداوند، ملائکه و وعدهی خداوند (سبحانه و تعالی) به مؤمنان، مجاهدان و شهیدان. این وعده دو بخش دارد که بخش اصلی آن مربوط به آخرت است. وعده به آمرزش، به کسانی که ایمان آوردند و جهاد کردند. میفرماید: شما را میآمرزد و زشتیهایتان را میپوشاند. وعدهی خداوند به مجاهدان و شهیدان برای علو درجات، رضوان، نزدیک شدن به او، بزرگداشت الهی، چیزهایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده. و همچنین بخش دنیایی وعدهی خداوند و این که راه جهاد راه عزت، کرامت، شرف، افتخار و زندگی عزتمندانه برای مجاهدان و بازماندگان شهیدان، پدران و مادران، همسران، پدران، فرزندان، خانواده، ملت، عزیزان و امت است. «وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ- و چیزهای دیگری که دوست دارید. پیروزی و فتح نزدیک از جانب خداست. به مؤمنان مژده بده.- سورهی صف آیهی 13» جواب همین ایمان است. جواب دیگری وجود ندارد. این ایمان مستحکم، قدرتمند و نفوذ ناپذیر بود که اینها را اهل این مسیر و راه قرار داد. و در نتیجهی آن آنچه نزد خدا بود را انتخاب کردند. خداوند (عز و جل) پس از ایمان بر آنان منت گذاشت که تکلیف و واجبشان را فهمیدند. برادران و خواهران، این یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند به انسان است. این که انسان مؤمن همیشه تکلیف، واجب، وظیفهی شرعی و مسئولیت الهی خود را میشناسد. این یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است. همچنین نعمت وجود پیامبر، امام، ولی، رهبر، راهنما، حکمتدان، فرد شایسته و امانتدار دین و حلال و حرام خداوند. تکلیف و واجب خود را شناختند و دانستند این برهه این تکلیف را اقتضا میکند: سرزمین ما تحت اشغال است. باید برای بازپسگیری خاک و کرامتمان و زندگی عزت و کرامتمندانهی خانوادههامان با صهیونیستهای اشغالگر بجنگیم. به همین سادگی. زمینه و مسئله همین است که در تکلیف و واجب بروز یافته.
سوم: پذیرفتند این تکلیف و این واجب را به جا بیاورند. اهل عزم، اراده بودند. صادقانه، خالصانه، عاشقانه، مشتاقانه، دردمندانه و با حرارت بسیار پذیرفتند این تکلیف و این واجب را به جا بیاورند. «فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلً- پس بعضی پیمانشان را به پایان بردند و بعضی دیگر بدون هیچ دگرگونی هنوز در انتظارند.- سورهی احزاب آیهی 23»
همین فرهنگ، شناخت، درک و ایمان است که بر عقل و قلب خانوادههای شهیدان نیز حاکم است. این فرهنگ و ایمان پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان نیز هست. وقتی خبر شهادت به پدر، مادر، همسر، پسران و دختران شهید داده میشود چگونه با این خبر رو به رو میشوند؟ با صبر و تسلیم. بلکه با چیزی بیش از این دو، با رضایت، احساس عزت و افتخار از این گزینش، رأی و انتخاب الهی برخورد میکنند. آیا این حال خانوادهی شهیدان ما نبوده؟ و نیست؟ چرا. این صبر و تسلیم از کجا میآید؟ این رضایتمندی و احساس عزت و افتخار از کجا ناشی میشود؟ از تحلیل سیاسی؟ از تشکیلات و استحکام تشکیلاتی؟ من مسائل استراتژیک؟ من فن رسانه؟ این حرفها چیست؟ از این ایمان و معنویت و ایمان عمیق ناشی میشود. وقتی که این صحنه بعد از حدود هزار و چهارصد سال تکرار میشود و مادر، همسر یا دختر شهیدی میگوید:«اللهم تقبل منا هذا القربان- خدایا این قربانی را از ما بپذیر.» کار به جایی میرسد که پیش روی شهید آرزو میکنند که خداوند این شهید را از این خانواده، خانوادهی بزرگوار، قبول کند. امروز و پس از گذشت سی سال این حقیقت باید یادآوری شود. بله، برای کسی که به دنبال راز قدرتمندی میگردد، راز قدرت مقاومت اسلامی لبنان در اینجا پنهان است. این جوهرهی و حقیقت و ماهیت مقاومت اسلامی لبنان است. وقتی میگویم مقاومت اسلامی یعنی مقاومت «اسلامی». اینجا دشمن در فهم اشتباه میکند. و حتی شاید دوست حجم، گستره، توان و ژرفای این موضوع را درک نمیکند. به همین خاطر میبینید در طول این سی سال، در هر برههای، این مسئله وجود داشته. و اکنون هم وجود دارد.
امروز اگر روزنامهها، شبکههای تلویزیونی، تحلیلها، مقالهها و آنچه نوشته و گفته میشود را ببینید در بسیاری موارد با خودشان مقایسه میکنند. میگویند امروز حزب الله یا مقاومت اسلامی لبنان بحرانزده، تحت فشار و نگران هستند، نمیدانند چه باید بکنند و در چه حالی به سر میبرند، روزهای سختی را میگذرانند. از این حرفهای بیارزش. ولی آنها این را با خودشان، عقلها، قلبها، معنویت، روحیهها، پیشزمینههای ذهنی و مبانی فکری، فرهنگی و شخصی خودشان میسنجند. ولی مقاومت در چنین وضعی نیست. مقاومت از آغاز اینگونه نبوده. این مقاومت همیشه در سختیها میزیسته و با آنها به مقابله بر میخاسته. در جنگ سی و سه روزه بسیار از این حرفها گفته شد. چون جنگ با پشتوانهی همهی جهان انجام میشد. همه آمده بودند… -حالا هنوز هم در جولای هستیم.- امروز روسیه و چین در این سمت هستند. این طور نیست؟ میگویند دو جبهه، محور و… وجود دارند. خب امروز چین، روسیه و همه یا بیشتر گروه بریکس در این سمت هستند. ولی در اصل روسیه و چین که در شورای امنیت حق وتو دارند. و حکومتهایی در منطقه هستند که این سمت هستند، بعضی هم آن سمت هستند و تعدادی هم نه این و نه آن. ولی در جنگ سی و سه روزه حتی روسیه، چین، شورای امنیت، گروه بریکس، گروه هشت، گروه بیست همه پشت هم بودند، همه بیانیه صادر و مقاومت لبنان را محکوم کردند و مسئولیت اتفاقات را متوجه آن دانستند و بر جنگ وحشیانهای که هدفش در هم کوبیدن مقاومت لبنان بود سرپوش گذاشتند. و برخی فکر کردند مقاومت نفسهای آخرش را میکشد در حالی که مقاومت در اوج درخشش و تلألو خود به سر میبرد. بسیاری در روزهایی که مقاومت داشت دربارهی پیروزی تاریخی، شکست دادن دشمن، آنچه پس از جنگ خواهد آمد و… صحبت میکرد فکر کردند همه چیز تمام شده و این گروه دارند آخرین روزهایشان را میگذرانند. این یک نمونه است. امروز هم همین ماجراست. دوست دارم به کسانی که به خاطر این جو موجود در منطقه و جهان برای ما نگران هستند اطمینان بدهم که: نه، الان شراط نبرد تفاوت کرده. و شرایط و دادههای داخلی، منطقهای و بین المللی -نه شرایط دوستان، نه شرایط دشمنان، نه ساختار همپیمانیها و نه شرایط- به هیچ وجه با شرایط در دوران جنگ سی و سه روزه قابل مقایسه نیست. بله، همهی منطقه در شرایط دشوار و سختی به سر میبرد ولی شرایط تغییر کرده.
بازگردیم به مبانی. به همهی افرادی که هنوز راه را ادامه میدهند و همهی آنها که هنوز این افراد را تحت نظر دارند و همهی کسانی که حوادث این روزها به آنها مربوط میشود میگویم: ایمان ما به خداوند، قیامت و وعدهی خداوند (سبحانه و تعالی) به ما قدرت صبر و ایستادگی را میدهد، هر قدر که فداکاری بطلبد. نگاه کنید امیرالمؤمنین دربارهی جنگ میفرماید:«تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ- اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش- خطبهی 9 نهج البلاغه» کوهها فرو ریختند، به لرزه در آمدند، به پرواز درآمدند، نه فقط به لرزه در آمدند، به پرواز در آمدند، از کجا کنده شدند، تو ثابت باش. چرا باید حتی اگر کوهها فرو ریختند و از کجا کنده شدند تو ثابت باشی؟ چون تو در قلبت به اول و آخر، مسلط بر زورگویان، پادشاه پادشاهان، پروردگار پروردگاران و توانای بر هر کار، پادشاه مقتدر آسمانها و زمین متصل هستی. به همین خاطر اگر کوهها در برابر تو از ریشه کنده شدند تو نمیلرزی چه رسد به این که جا به جا شوی یا صحنه را ترک کنی. این ایمان است که توان فدا کردن حتی همهی عزیزان را به ما داده. چه این عزیز، جانمان باشد یا فرزند، برادر، پدر، همسر، دختر یا…. این ایمان است که امید پیروزی و برد را به ما میبخشد. ما جنگ، ایستادگی و پایداری ما نا امیدانه نیست، بلکه از سر اطمینان به پیروزی و غلبه بر این تجاوزکاران و زورگویان است. این ایمان است که در این سی سال توان پایداری، ایستادگی و فدا کردن همهی عزیزان و امید غلبه و پیروزی را به ما داده است و باعث شده در راه خدا اگر چه یاوران اندک و دشمنان و نا مردان پرشمار باشند هراسناک نشویم. این ایمان است که مدام به ما بصیرت، به دیدگاهمان وضوح و به افقمان روشنی و بیپردگی میبخشد. و بر این اساس ما بر سبیل هدایت خداوند (سبحانه و تعالی) گام بر میداریم. الله (عز و جل) هدایت عقلهای مؤمنان و مجاهدان راهش به راه راست، گشودن همهی افقها در برابر آنان، لبریز کردن قلبهای آنان از آرامش و دوختن چشم آنان به دوردستهای این راه را بر عهده گرفته؛ راه پیروزی در دنیا و شرف و کرامت در آخرت. در نتیجه هر کس از این ایمان برخوردار باشد مانند احمد عنیسی و علی عنیسی و همهی شهدا و زندگانی که در چنین روزهایی ایستادند و ایستادگی کردند، ثابت قدم میشود و قدمهایش در زمین ریشه میکنند. و از ناوگانهای جنگی هوایی و دریایی، بمباران، خزیدن تانکها، هراسافکنیها و جنگهای روانی نمیهراسند و لرزه بر اندامشان نمیافتد. راز کجا پنهان است؟ اینجا. در این ایمان.
پس مسئله این نیست که چقدر ساز و برگ، نفرات و توان مادی داریم. اینها عوامل کمکیاند. عامل اصلی و رکن ما این معنویتی است که شهید احمد عنیسی را با شهید علی عنیسی در یک پایگاه گرد هم آورد. شهید احمد عنیسی تارک دنیا هم نبود. وضعش خوب بود. به مقاومت کمک مالی میکرد با پولش در راه خدا جهاد میکرد. این کمکها را هم برای نفع خودش نمیکرد. همان طور که در ابتدا دیدید پسرش و همهی فرزندانش همراهش بودند. البته بعدا یکی به خط مقدم برده شد و یکی در پشت جبهه ماند. ماجرا این است. کاش میتوانستیم -این بر ما واجب است و باید برایش تلاش کنیم.- این داستانها و حکایتهای واقعی را -نه داستانهای مادربزرگها را که بعضیهایش صحیح و بعضیهایش ساختگی است.- به گوش و فهم مردم برسانیم. باید مادربزرگها و مادرها این را برای فرزندان و نوههایشان تعریف کنند. تاریخ نمیگوییم که کسی بیاید بگوید: خب آن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود! آنان اهل بیت و صحابهی رسول الله بودند و با ایشان زندگی کرده بودند. خب اینها جوانان، برادران، خواهران، پدران، مادران و فرزندان همین زمینهای کشاورزی و دههای ما و محیط، فرهنگ، محرومیت، فقر و بیسوادیمان هستند. همینها هستند. این است داستان، کرامتها و معجزههای بشری اینها. اینها باید ارائه و توضیح داده شود. این معنویت، ایمان و معرفت ضمانت تداوم این مقاومت شریف است.
بله، امروز ما با جنگ دیگری رو به رو هستیم که حضرت سید القائد آن را جنگ نرم مینامند. دشمن -منظورم فقط اسرائیل نیست. اسرائیل یکی از سربازان خط دشمن است. خط گستردهی استکباری، شیطانی و استعماری. اسرائیل یک ارتش در خط «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ- یقیناً بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست.- سورهی اعراف آیهی 16» است. امروز گردانندهی این خط در جهان، دولت آمریکا است.- پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (قدس سره الشریف) و شکلگیری این بیداری فراگیر اسلامی در جهان و همچنین جنبشهای مقاومت اسلامی در منطقهمان رفتند تحقیق، پژوهش و تحلیل کردند و به نتایجی رسیدند. اینها یک عملیات جزئی یا یک جنگ را به گروههای متخصص میدهند تا از آن عبرت و درس بگیرند، آن را تحلیل کنند و برای تصمیمات بعدی از آن نتیجه بگیرند. حتی برای این تحولات فکری، فرهنگی، اجتماعی و مردمی عظیم پژوهش میکنند. خب آمدند گفتند رمز قدرت مقاومت لبنان چیست؟ مانند ماجرای هشتسالهی ایران. هشت سال جوانان و مردان ایران تحت شدیدترین تحریمهای جهانی میجنگیدند. حالا آمدهاند از تحریم صحبت میکنند! بدانید در جنگ، در آن هشت سال، ایران حتی نمیتوانست سوزن و سیم معمولی وارد کند. تا مبادا با اینها برای جبههها سیم خاردار درست کنند! ایرانی که همهی جهان با آن جنگیدند و محاصرهاش کردند هشت سال جنگید. رفتند ببینند این روحیه چیست؟ پس از جنگ سی و سه روزه هم همین بود. دلیل چیست؟ چطور ممکن است؟ واقعا چطور ممکن است؟ چطور یک تعداد از مردمی که تنها گذاشته شدند، یاری نشدند، علیهشان توطئه میشود و جنگ نظامی، رسانهای، سیاسی و ناجوانمردانه علیهشان صورت میگیرد، میایستند؟ فارغ از این که امید پیروزی دارند یا نه، این عزم و اراده را از کجا میآورند که بمانند، بجنگند و تسلیم نشوند؟! چطور ممکن است؟ در سال 2006 پیامبری میان اینها نبود. امام معصوم حاضر و ظاهری میان اینها نبود. میانشان بود ولی غایب بود؛ غیبتی قدرتمندتر از هر حضوری. سؤال این است که چطور ممکن است؟! رفتند پیاش. همانطور که دنبال موشکها، موشکهای زمین به دریا، فناوریهای ضد سپر دفاع موشکی، تاکتیک و روش رزم مقاومت میگردند، رفتند سراغ قسمت ژرفتر، پنهانتر و دقیقتر. و فهمیدند چنین است.
امروز آنان خیلی خوب میدانند که از تجاوز به خاک ما و اشغال آن عاجزند. به همین خاطر در پی تجاوز به عقلها و قلبهای ما و اشغال جانهای ما هستند. تا از درون سرنگون شویم و تا در میان ما دیگر احمد عنیسی و علی عنیسی پیدا نشود و در نتیجه دستهایی برای حمل این اسلحهها و موشکها در میان نباشد. امروز در جهان عرب چند نفر از اینها داریم. اگر موشکها و سلاحهای امروزمان را با موشکها، توپها، سلاحها، ذخایر، هواپیماها و ناوهای ارتشهای عرب مقایسه کنیم… رسانههای اسرائیل را دنبال کنید. همهی هم و غمشان چیست؟ حزب الله، موشکهای حزب الله و این که سوریه دارد برای حزب الله موشک و سلاح شیمیایی میآورد. تفاوت در چیست؟ تعداد؟ جسمها؟ انواع؟ نه. مسئله به ژرفای جان بر میگردد.
به همین خاطر بنده ادعا میکنم که بله، دارد علیه ما جنگ نرم صورت میگیرد. و این جنگ پس از جنگ سی و سه روزه شدت پیدا کرده. بگذارید توضیح بدهم که منظور از جنگ نرم چیست. میخواهند همهی آنچه به آن ایمان داریم، به آن احترام میگذاریم و آن را مقدس میشماریم، همهی آنچه ما را پیش میراند، قدرتمند میکند و قلبها و جانهای ما را لبریز از آرامش میکند از بین ببرند، نابود کنند و خدشهدار کنند. میخواهند هر چیزی را که مقدس میشماریم به زیر بکشند و هدف آن است که از همهی این ارزشها و مفاهیم و به قول معروف از همهی این منظومهی فکری تهی شویم. اگر تهی شدیم همه چیز تمام است. دیگر موشک، توپ، حزب، تشکیلات و سازماندهی چه فایدهای دارد؟ این مقاومت و نظایر آن میشوند مثل دیگر مردم. متأسفانه امروز یک میلیارد و چهارصد میلیون مسلمان وجود دارد ولی قدس و مسجد الاقصی تحت اشغال است و هزاران نفر در زندانهای رژیم اشغالگر هستد و اسرائیل تهدید کرده هشت روستای فلسطینی جدید را تخریب میکند و آمریکا ذخایر ما را به یغما میبرد و کشورها و مقدساتمان را هتک حرمت میکند و هیچ کس واکنشی نشان نمیدهد. چرا هستند افرادی. ولی چند نفر؟ مسئله این است. مسئلهی ضربه زدن به این ارزشها و مفاهیم است و و این که روزی برسد که چیزی به نام جهاد فی سبیل الله وجود نداشته باشد. بگذارید از این جملات ساده استفاده کنم. امروز در شبکههای ماهوارهای، روزنامهها، مقالهها و اینترنت هیچ بحث نظری و مطلب عقلانی وجود ندارد. هر چه هست تحقیر، تمسخر، توهین و تخریب این ارزشها و حتی این اصطلاحات است. تا این که روزی برسد که وقتی گفته میشود جهاد، مقاومت، شهادت، شهید، خانوادهی شهید، جانباز، اسیر، آزاده، زندانی، پناهندگان و… بگویند اه اه ولمان کنید!
الان دارند روی این کار میکنند. این طور نیست که بیایند بگویند بنشینید به صورت نظری، منطقی و عقلانی صحبت کنیم. از این خبرها نیست. برادرانم، خواهرانم، پس از جنگ سی و سه روزه در جهان شبکههایی ماهوارهای به وجود آمدند که الحمدلله در شبکهی کابلی ما نمیگذارندشان، البته چیزهای دیگر شاید بگذارند… در هر صورت شبکههایی ماهوارهای هستند که دهها میلیون دلار صرف آنها میشود و کارشان بیست و چهار ساعت کنایه، خدشهدار کردن، توهین و نابود کردن همهی مقدساتی است که شما به آنها ایمان دارید. کارشان فقط همین است. دلیلی نمیبینم بدتر از اینها را بگویم. امروز هزاران سایت اینترنتی، روزنامهها، مجلات و نویسندگان آنها هدفشان فقط این است که به این ارزشها فحاشی کنند، فحاشی کنند، فحاشی کنند و فحاشی کنند.
و در همین زمینه: در محیط ما -پیش از این در این باره صحبت کردهام و میخواهم دوباره یادآور شوم.- آنچه امروز در لبنان و برخی کشورها رخ میدهد، این اغتشاش، کشتار مداوم، فقیرسازی که بنده میگویم عمدا از جانب دولتمردان صورت میگیرد. -بسیاری از این دولتمردان دستنشاندگان آمریکاییها هستند. دستنشاندگانی کوچک و حقیر.- این فقیرسازی عمدی است. چنان که آمده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر فرمودند: فقر به جایی پا نگذاشت مگر اینکه کفر گفت مرا هم با خود ببر. فقیرسازی عمدی است تا ملتهای عرب و مسلمان ما در پی یک لقمه نان باشند. حالا که من دارم با شما صحبت میکنم ممکن است بسیاری پای تلویزیون ها نشسته باشند و ببینند من دارم حرف میزنم، بپرسند نظرت دربارهی تحصن کارمندان، طبقهبندیهای اجتماعی و گرانیها چیست؟ میگویم هدف همین است. هدف این است که ما در جهان عرب و اسلام مدام دنبال یک لقمه نان، یک جرعه آب، یک آلونک، چند ساعت برق و… باشیم. هدف همین است. اینها عمدی است. مشکل اینجاست. و همچنین تخریب محیط اجتماعی و اخلاقی ما. این همه مواد مخدر و فیلمهای مبتذلی که کنار خیابانها و در دستفروشیها با قیمتهای پایین و مفت فروخته میشوند، اتفاقی نیست. اینها پشتیبانی مالی میشوند و مانند آرد که حکومت روی آن یارانه میدهد، بعضی حکومتها روی این فیلمها و سیدیها یارانه میدهند. هدف این است که روزی برسد که علی عنیسی در کنار پدرش در سکوی موشک نباشد. حتی اگر پدرش اصرار داشت که به جبهه برود، پسرش العیاذ بالله در کاباره، کلوپهای شبانه و… باشد و آخرین دغدغهاش… اصلا جنوب، لبنان، فلسطین، قدس، کرامت و عزت جزء دغدغههایش نباشد. شهوات و خوشگذارنی برایش مهم باشد. هدف جا انداختن این فرهنگ است.
فرهنگ غرب چیست؟ از صبح تا بعد از ظهر مثل چی کار کنی، بعد هم بیایی یا شراب بخوری یا بروی کاباره. مگر همین فیلمهای سینمایی که تلویزون نشان میدهد و ما میگذاریم جلوی فرزندانمان اینها را نشان نمیدهد؟ اینها الگوهای غربی را نشان میدهد. یا هم این که میروند هم را بکشند. بروید آمارهای قتل، تجاوز، غارت، جرح و دزدی را در جوامع غربی نگاه کنید. همینها که برخی حوادث لبنان را پر رنگ میکنند… لبنان امروز، همین لبنان، با وجود همهی اتفاقات و حوادثش و آنچه دربارهی آن میگویند من ریش میگذارم بروید پژوهشها را ببینید از واشنگتن و نیویورک امنتر است. هدف، ضربه زدن به این معنویت است.
اینجا ما به مقاومت در برابر این چالش نیازمندیم. مقاومتی متفاوت. به مقاومت فکری، فرهنگی، اخلاقی، معنوی و روانی تا این ایمانمان باقی بماند. چون این ایمان مایهی نجات، قدرت و پیروزی ما در دنیا و آخرت است. قاعدتا این بسیار به اراده و عزم ما باز میگردد. فقط به درک و شناخت بر نمیگردد. مثلا در جنگ با دشمن اسرائیلی وقتی اسرائیل جنوب را اشغال کرد بسیاری از مردم تا همین ضاحیه و بقاع غربی با این که اسرائیل دشمن است، خاک باید بازپس گرفته شود، مذاکرات نباید دربارهی خاک باشد، عربها عرب نیستند و تنها گزینه جنگ و مقاومت است، موافق بودند. گفته میشد خب بیایید بجنگید، نمیآمدند! پس شناخت، تفکر و درک داشتند ولی اراده نداشتند. بسیاری از مادران با این فرهنگ و فکر موافق بودند ولی فرزندانشان را به مقاومت نمیفرستادند. بسیاری از خانمها با همسران خود دعوا میکردند و نمیگذاشتند به مقاومت بپیوندند. ولی اگر دربارهی مسئله با آنها صحبت کنی موافق هستند! پس مسئله فقط به درک نیاز ندارد. مسئلهی عزم و اراده است.
همچنین برای مبارزه با جنگ نرم. این که بگوییم ما با چنین جنگی مواجه هستیم کافی نیست. نیاز داریم به اراده و عزم. تا تسلیم این جنگ و فریبندگی، زرق و برق، عشوهگری و رنگهای شیطانیاش نشویم و برای مقابله با آن اراده و عزم داشته باشیم.
برادران و خواهران، با اجازهتان امروز میخواهم در دقایق پایانی خطاب به پسران و دختران شهدا -البته این صحبت با همه است ولی مخاطب مستقیم ایشان هستند.- بگویم:
عزیزانم، پدران شهید شما اطاعت از خدا را بر اطاعت از شیطان و نفس اماره به بدیها ترجیح دادند. پس برای خدا شدند و خدا برای آنهاست. حسین (علیه السلام) در دعای عرفه میفرماید:«ماذا فقد من وجدک؟- کسی که تو را یافت چه از دست داد؟» پدران شما خداوند را یافتند و هیچ چیز را از دست ندادند. پس همانند آنان باشید.
عزیزانم، پدران شهید شما آخرت را بر دنیا ترجیح دادند. پس آخرت به آنها رسید و دنیایی با کرامت و عزت را برای ما بر جای گذاشتند. و نمیپذیریم که در این دنیا ذلیل یا دنبالهرو باشیم.
عزیزانم، پدران شهید شما راه حق را علیرغم کمشمار بودن اهالی آن برگزیدند و به مقصد رسیدند. بیایید راهشان را ادامه دهیم تا همانند آنان به مقصد برسیم. و بیایید انتخابمان همان انتخاب آنان باشد. در ماه خدا، ماه توبه، بازگشت و آمرزش، زیباترین چیزی که پسران و دختران میتوانند به پدران شهیدشان هدیه دهند عهد و پیمانی است بر سر تقوا، اطاعت از خداوند، خودداری از گناهان و معصیتها، جنگ با شیطان و یاری حق.
شما این افتخار را دارید که به این شهیدان همخونید و این افتخار را دارید که در ایمان به خط و راه به این شهیدان منتسبید. از این افتخار بزرگ محافظت و با تمام توان از آن دفاع کنید.
بنده و همهی کسانی که امروز در این سالن برای شما جشن گرفتهایم و همهی کسانی که دارند شما را از تلویزیون میبینند عمقیا از دیدن شما پسران و دختران جوان در اوج، عنفوان و قلهی جوانی و زندگی که مسئولیت زندگیتان را کاملا بر عهده گرفتهاید احساس خوشبختی میکنیم. پدران شهید شما از جایگاه رفیع خود نظارهگر شما هستند و به شما افتخار میکنند، مینازند و امید دارند راهشان را ادامه دهید تا به سعادت دنیا و آخرت برسید.
زیباترین چیزی که پدری شهید برای پسر یا دخترش میخواهد این است که مصداق این سخن خداوند باشد که:«فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ- پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلما کامیاب شده است.- سورهی آل عمران آیهی 185» پس امید پدرانتان را تحقق بخشید.
در پایان این جشن باید از همسران شهدا، مادران پسران و دختران شهدا، بسیار تشکر کنم. این گروه از خواهران و زنان که فداکاری کردند -در حالی که وقتی همسرشان شهید شد در اوایل جوانی بودند.- و مسئولیتشان را بر دوش گرفتند. امروز این فرزندان شایسته ذخیرهی آخرت شما هستند. مادری که پرورش داد، خستگی و بیخوابی کشید و یک بار دیگر پرچمداری جدید برای راه شهیدی که خونش را بخشید آفرید. این ذخیرهی اخروی به کامتان شیرین. در دنیا از آن مراقبت کنید تا در آخرت آن را داشته باشید.
به همهی پدربزرگها و مادربزرگها درود میفرستم و برای پدری، محبت، مهرورزی و عاطفهشان در برابرشان قد خم میکنم و بزرگشان میدارم. اینها که جای خالی شهیدان را پر کردند و با وجود سالخوردگی و دشورای زندگی، بار فرزندان را به دوش گرفتند.
و به بنیاد شهید، مؤسس و مؤسسان آن، مدیران و کارمندانش برای آنچه کردید و میکنید درود فراوان میفرستم.
و از همهی کسانی که در کنار این بنیاد ایستادند و به صورت معنوی و مادی از آن حمایت کردند، هزار بار تشکر میکنم و درود میفرستم.
میماند درودی بر امام بنیانگذار، امام شهدا، امام خمینی و روح مطهر وی و درودی بر پدر خانوادههای شهید حضرت سید القائد (دام ظله الشریف و الوارف) که -نه فقط خانوادههای شهید ما را که- مسیر، خانوادههای شهیدان، یتیمان، مجاهدان، فقیران، تنگدستان و عوامل قدرت ما را با محبت، توجه، حمایت معنوی و مادی، دعا و برکت وجودش لبریز میکند.
از همهی شما به خاطر حضورتان تشکر میکنم. امیدوارم این دیدار با «نبات حسن» و گروه جدیدی از پسران و دختران شهدا، ادامه دهندگان راه شهدا، هر سال تکرار شود.
و اطمینان داشته باشید ما با این چهرههای نورانی، قلبهای پاک، عقلهای مؤمن و ارادههای پولادین هر قدر هم که شرایط سخت باشد -مانند آنچه برخی میگویند.- با این شهیدان، با نسلهای احمد و علی عنیسی بار دیگر: دوران شکستها گذشته و دوران پیروزیها رسیده و پشت مرزها نخواهد ماند.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران