بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مصاحبه با شبکهی المنار
| فارسی | فیلم | صوت |[فرازها:]
ما پیروزیمان را در جنگ ۳۳ روزه الهی مینامیم چون این نتیجه بسیار بزرگتر از معادلات مادی است. ما به مردم لبنان احترام میگذاریم و میگوییم مردم همراه مقاومت بودند در حالی که در واقع این طور نیست، فقط قسمتی از مردم همراه مقاومت بودند و بعضی دیگر نظرات متفاوتی داشتند و از پیروزی مقاومت غمگین شدند. کابینهی لبنان در دوران جنگ اگر نگوییم علیه مقاومت توطئه میکرد، حد اقل موضع متفاوتی داشت. به اعتراف اسرائیل، میزان بمبارانهای جنگ ۳۳ روزه از مجموع همهی بمبارانهای همهی جنگهای گذشتهی اسرائیل زیادتر بوده است؛ آن هم بر مساحت بسیار محدود لبنان.
آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ یک پیروزی پاک بود. به لحاظ سیاسی هیچ پشت پردهای وجود نداشت و به لحاظ نظامی و امنیتی و اخلاقی نیز بنده شوخی میکنم و میگویم حتی یک مرغ طی عقبنشینی نیروهای اسرائیلی تا مرزهای فلسطین کشته نشد و این در حالی است که هزاران مزدور لبنانی در مناطق تحت اشغال وجود داشتند اما به هیچ کس تعرض نشد، هیچ خانهای غارت نشد و به هیچ مسجد و کلیسایی آسیب نرسید.
در آخرین روزهای جنگ ۳۳ روزه از یکی از سفارتهای اروپایی با مسئول روابط بین الملل حزب الله تماس گرفتند و در بیروت غربی قرار گذاشتند. نمایندهی آن کشور اروپایی گفت پایان جنگ در شورای امنیت قطعی شده است. اسرائیل واقعا به دنبال راهی برای پایان جنگ میگشت. آمریکا، بریتانیا، فرانسه و همهی کشورهای دارای عضویت دائم نیز موافق پایان جنگ بودند اما دولت لبنان موافقت نمیکرد! یعنی جنگ ۳۳ روزه میتوانست قبل از ۱۴ آگوست تمام شود اما فقط به خاطر موضع دولت لبنان ادامه یافت. روی همهی جزئیات توافق شده بود اما یک نفر در لبنان میگفت آخر چطور ممکن است در حالی که هنوز مقاومت وجود دارد و خلع سلاح نشده است جنگ تمام شود؟! امروز آن افراد همچنان همین موضع را دارند.
ما از ابتدای جنگ با وجود این که از جمعیت کم خودمان و امکانات گستردهی دشمن باخبر بودیم به پیروزی اطمینان داشتیم. این اطمینان به پیروزی، از ایمان ما به خداوند و وعدهاش به مؤمنان مجاهد صابر سرچشمه میگرفت. ما سه شرط ایمان، جهاد و صبر به قدر استطاعت را به انجام رساندیم و بعد از آن تحقق وعدهی الهی قطعی بود. این یک ایمان حسابنشده نیست بلکه ایمانی دارای برهان و برآمده از قرآن است.
ما در خدمت به مردم و مسئولیتپذیری زهد نمیورزیم اما مقاومت به دلیل پیچیدگی شرایط فرقهای لبنان وارد قدرت سیاسی نمیشود. اگر پس از پیروزی ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۶ وارد قدرت شده بودیم در کشور جنگ داخلی و فتنهی مذهبی رخ داده بود. طبقهای از سیاستمداران وجود دارند که حتی اگر کشور ویران، فقیر، غرق در کثافت و نابود شود دست از قدرت بر نمیدارند و متأسفانه بخش عظیمی از این طبقهی سیاسی از پشتیبانی محیط فرقهای هر مذهب برخوردارند. مثلا در لبنان مردم میدانند فلان کس فاسد است و او و همسر، فرزندان، خویشان، دوستان و نزدیکانش کشور را غارت کردهاند ولی اگر فردا انتخابات شود به او رأی میدهند. این که چرا این اتفاق میافتد دلایل خود را دارد.
امروز که ما زنده هستیم و همهی نسلها در حال تماشا هستند و این همه رسانه وجود دارد به ما تهمتهای عجیب میزنند و هیچ جنایت و امر پلیدی نیست که به ما نسبت ندهند، تا چه رسد به تاریخ. مثلا ما شخصیت معروفی در جنوب لبنان داریم که حتی دربارهاش سریال ساخته شده به نام ادهم خنجر. او در ابتدای قرن گذشتهی میلادی و در برههی مقاومت در برابر اشغال فرانسه میزیسته است. تا همین امروز بحث وجود دارد که این افراد دزد و راهزن و… بودهاند یا عدهای از جوانان شریف که در مقابل اشغال ایستادگی میکردند. این ماجرا مربوط به نیم قرن قبل است تا چه رسد به وقتی دو یا سه قرن بگذرد.
چیزی که ما انتظارش را میکشیم صحرای محشر، روز قیامت، روز برملا شدن نهانیها و باز شدن پروندههاست. آن روز دیگر نه پولی هست و نه رسانههای خلیج و آمریکاییها وجود دارند! ما انتظار نداریم تاریخ یا مردم امروز یا در آینده به من و برادرانم انصاف بدهند. مأیوس نیستیم و هر کس انصاف داد خدا خیرش بدهد اما ما چنین توقعی نداریم. مبنای عملکرد ما این آیه است:«إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا- ما شما را فقط برای خدا اطعام میکنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی از شما نداریم. ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. (انسان/۹-۱۰)»
پس از جنگ ۳۳ روزه ما به عبور از کینهها و ساختن کشور در کنار یکدیگر دعوت کردیم و همچنان نیز روشمان این است. در واقع وقتی دیگران شبانه روز برای ایجاد کوههایی از کینه میکوشند، از محبوبیت خود میکاهند چون نهایتا مجبور هستند با دیگر نیروهای کشور پای یک میز بنشینند و دولت تشکیل دهند.
داستان حضرت موسی(ع) در عهد قدیم و قرآن بارها روایت شده است. خداوند دریا را برای موسی و بنی اسرائیل شکافت و آنها از دریا عبور کردند. آنها با چشم خودْ خدا و نصرت الهی را دیدند و فهمیدند حتی یکهزارم این واقعه به دست خودشان نبوده است اما پس از این ماجرا به جای آن که بر توحیدشان افزوده شود از موسی خواستند برای آنها بتی بسازد که آن را عبادت کنند! اگر مردم با الله این رفتار را میکنند دیگر با حزب الله که سهل است.
عظیمترین و به یادماندنیترین صحنهی جنگ ۳۳ روزه برای بنده مردم و ایستادگی، صبر، فهم، درک نبرد و موضع روانی و عاطفیشان نسبت به دردها و غمها و مسائل سیاسی بود. مردم زیاد نیاز به سخنرانی نداشتند خودشان موضوع را درک کرده بودند. این طور نبود که به این روحیه و ایستادگی وانمود کنند. ایجاد این درک عمومی از هیچ کس جز خداوند بر نمیآید. بنده معتقدم مبنای قدرت ما اینجاست.
یکی از مظاهر پیروزی و به عبارتی دخالت الهی، بازگشت مهاجران در روز آتشبس به جنوب بود. این در حالی بود که اولا معلوم نبود اسرائیل به آتشبس پایبند باشد و ممکن بود مثل روزهای جنگ جنایت بیافریند ثانیا خانهها نابود شده بود و جایی برای اسکان وجود نداشت ثالثا جنوب لبریز از بمبهای خوشهای بود. خداوند سکینهاش را بر قلب مردم نازل کرد و مردم بدون این که کسی از آنها درخواست کند صبح روز آتشبس به سوی مرگ، ویرانی، سرنوشت نامعین و جنایتهای احتمالی حرکت کردند. مردم حتی به دنبال اردوگاه نبودند و رفتند روی ویرانههای خانههایشان چادر زدند. اگر این رفتار مردم نبود، بعضی افراد در داخل و منطقه قصد داشتند با توجه به نابودی جنوب، مذاکرات را برای خلع سلاح مقاومت ادامه دهند. مردم این توطئه را نقش بر آب کردند.
اسرائیل پس از ده سال نتوانسته است روحیهاش را بازیابی کند. آنها میکوشند به ایمان، اطمینان، توکل، روحیه و معنویت مردم صدمه بزنند چون این جوهرهی مقاومت است. ما توانستهایم این جنبهی معنوی را حفظ و متراکم کنیم. در طول جنگ ۳۳ روزه بنده مثل برادران دیگری که درگیر جنگ بودند خانوادهام را نمیدیدم. شاید حدود نیم ساعت فقط دیدمشان. البته از طریق تلفن جویای احوالشان بودم. همین خانوادههای مجاهدان و مردم بودند که با صبر، ایستادگی، چشمداشت پاداش الهی، روحیهی عالی، اطمینان به پیروزی و آرامششان امکان پایداری را برای ما فراهم کردند.
حوادث سوریه دنباله و انتقام جنگ ۳۳ روزه است. پس از جنگ ۳۳ روزه اسرائیل به این نتیجه رسید که برخورد مستقیم نظامی با حزب الله بیفایده است. آنها دو گزینه پیش رو داشتند. یکی جنگ با ایران بود که دشوارتر از جنگ با لبنان بود و دوم خارج کردن سوریه از خط مقاومت. سوریه برخلاف آنچه گفته میشود فقط پل کمکهای ایران به لبنان و فلسطین نیست بلکه تمام سوریه با ارادهی سیاسی، موضع سران، تسلیم نشدن و صلح نکردن با اسرائیل، کوتاه نیامدن از حقوق ملت خود و قضیهی فلسطین و جایگاه سیاسیاش بخشی از خط مقاومت است. اکثر موشکهایی که در جنگ ۳۳ روزه اسرائیل را به لرزه درآورد از ایران نیامده بود بلکه ساخت داخلی کشور سوریه بود. اسرائیل و آمریکا به سوریه اینگونه نگاه میکنند. سوریه یک بخش اصلی و سرنوشتساز در خط مقاومت است. نابودی سوریه موجب انزوای خط مقاومت نمیشود بلکه به معنای شکستن کمر خط مقاومت است.
برای خارج کردن سوریه از خط مقاومت ابتدا تلاشهای سیاسی را آغاز کردند. چگونه شد ملک عبدالله که گفته بود به خاطر سخنرانی بشار اسد پس از جنگ ۳۳ روزه از او دلگیر است به دمشق سفر کرد؟ این عشق ناگهانی کشورهای خلیج به سوریه از کجا آمد؟ از چند کشور خواسته شده بود روابطشان را با سوریه گسترش دهند و بشار اسد را از خط مقاومت بیرون بکشند. پیشنهادهای مالی مطرح کردند اما سوریه گفت ما ناموس، زمین، استقلال و تصمیمات سیاسیمان را نمیفروشیم. وقتی در زمینهی سیاسی شکست خوردند و این ماجرای بهار عرب و اینها پیش آمد سوار این موج شدند و آن را به سمت سوریه سوق دادند.
امروز ترامپ در درگیریهای انتخاباتی آمریکا، اوباما و کلینتون را به ایجاد داعش متهم میکند و آنها نمیتوانند تکذیب کنند. خود کلینتون و سران نظامی و امنیتی آمریکا به این موضوع اعتراف کردهاند. اوباما میخواهد تا هنگام انتخابات آمریکا در رقه و موصل داعش را پاکسازی کند تا به مردم آمریکا بگوید داعش را ما خودمان از بین بردیم اما صدای اسرائیل بلند شده است که مگر کار اینها تمام شده که میخواهید از بین ببریدشان و عرصه را برای جبههی مقابل باز کنید؟
بنده نسبت به کسی تکبر ندارم و اگر به لحاظ امنیتی میتوانستم خودم در مذاکرات ملی حاضر میشدم. قاعدتا افرادی در این مذاکرات حضور دارند که علیه ما توطئه کردند و جنگیدند و همچنان نیز ادامه میدهند اما منافع کشور اقتضا میکند دولت وحدت ملی داشته باشیم. در هنگام جنگ ۳۳ روزه دولت تلاش کرد میان ارتش و مقاومت درگیری ایجاد کند. به ارتش دستور داده بودند هر کامیونی را که از بقاع به جنوب سلاح میبرد مصادره کنند. ارتش نمیتواند از دستورات دولت تخطی کند. بنده و جناب نبیه بری و رئیس جمهور امیل لحود با تهدید موضوع را حل کردیم. همچنان که امروز جبههی النصره در دولت لبنان همپیمان دارد!
جنبش و تاکتیک حزب الله از ابتدای تأسیس دفاعی بوده است. کسانی که گروههای تکفیری را تأسیس کردند میخواستند به این وسیله حزب الله را ضعیف و غرق کنند و همچنان تا امروز در مورد میزان درگیری حزب الله در سوریه و تعداد شهیدانش مبالغه میکنند اما به تازگی اسرائیل از این که حزب الله تجربهی هجومی و آزادسازی مستقیم مساحتهای گسترده را کسب کرده است ابراز نگرانی میکند و برای نبرد احتمالی آزادسازی شمال فلسطین توسط حزب الله نگران است.
حوادث سوریه جنگ داخلی نیست. همهی گزارشهایی که در جهان منتشر میشوند از صدها هزار جنگجوی وارداتی و تزریق دهها میلیارد دلار صحبت میکنند. امروز حملههای شدیدی که در سوریه صورت میگیرد معمولا به فرماندهی نیروهای خارجی است. اگر روسیه و ترکیه نزدیک شوند و ترکیه درمان سیاسی را بپذیرد و مرزهایش را که امروز عمدهی درگیریها در آنجا رخ میدهد ببندد گروههای تکفیری بلافاصله از بین میروند. سعودی که نمیتواند با هواپیما میلیاردها دلار برای گروههای مسلح پول بریزد! جنگجویان، سلاحها، موشکها و پولها همه از راه ترکیه میرسند و همهی امکانات در مرزهای ترکیه است. به همین دلیل مهمترین بحث در روسیه، بستن مرزها بود.
اسرائیل و به قول تبلیغات خودشان سرزمین شیر و عسل بر مبنای یک معاملهی بزرگ بنا شده است. عربها و ارتشهای عربی حتی یک روز هم از مبارزه با اسرائیل ناتوان نبودهاند اما تصمیم سیاسی وجود نداشته و ممنوعیت وجود داشته است. البته افرادی در مصر، لبنان، ایران و داخل فلسطین این منع را زیر پا گذاشتند و در حال پرداختن هزینه هستند. اگر کسی این منع را رعایت کند حتی اگر در طول تاریخش انتخابات برگزار نکرده باشد از سوی مهد دموکراسی در جهان به نظام او مشروعیت داده میشود.
کسانی که نظامهای عربی را درگیر این آشفتگی عظیم منطقه کردند به این توجه نکردند که اگر این نظامهای پاسدار اسرائیل از بین بروند، این آشفتگی، اسرائیل را فروخواهد برد. حتی اگر ملتها دچار آشفتگی شوند هنوز در میان ملتها افرادی هستند که از فلسطین غافل نیستند و آرزویشان نماز در مسجد الاقصی است نه نماز در مسجد اموی دمشق!
روابط ما با گروههای فلسطینی بر اساس شرایط، نیازها و تحولات کم و زیاد میشود اما در هر صورت حساب فلسطین جداست. ما اگر بر سر موضوع سوریه، عراق، بحرین و یمن و یک میلیون مسئله اختلاف داشته باشیم، موضوع فلسطین برایمان بزرگتر از همهی آنهاست و بر سر موضوع فلسطین توافق میکنیم. ضمنا معتقدم موضوع شیعه و سنی آنقدر که در رسانهها بزرگنمایی میشود جدی نیست. یکی از مثالهای روشنش همین واکنش تونس به تروریست نامیدهشدن حزب الله است. در سوریه نیز امروز اکثر سوریهایی که در کنار نظام سوریه میجنگند سنی هستند. همچنین افرادی که در اندونزی، مالزی و… زندگی میکنند این درگیریها را سیاسی میبینند و نه مذهبی.
شاید ما به این محنت نیاز داشتیم زیرا یکی از شرطهای پیروزی آن است که خداوند پیروزی را به شایستگانش میدهد، به کسانی میدهد که از آن درست استفاده کنند نه این که تباهش کنند. شاید ما به این ابتلاء و امتحان نیاز داشتیم زیرا در آستانهی پیروزی بزرگتری در موضوع اسرائیل هستیم و این پیروزی باید به امتی داده میشد که لیاقتش را داشتند. چه این که بنده این پیروزی را دور نمیبینم.
اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه دچار ضعف نشد بلکه ضعفش آشکار شد. اسرائیل تا پیش از آن جنگ پشت بزدلی و فروگذاری جهان عرب پنهان میشد. آزادسازی ۲۰۰۰ برای بروز این ضعف کافی نبود و پیروزی ۲۰۰۶ آن را آشکار کرد. اسرائیل امروز در سطح سران سیاسی و نظامی و مردم با بنبست استراتژیک مواجه است. جنگ ۳۳ روزه جوهره و ماهیت اسرائیل را هدف قرار داد. بنده همیشه میگفتم جنگ ۳۳ روزه پروژهی اسرائیل مقتدر را شکست داد اما امروز با گذشت ۱۰ سال وقتی اسرائیل نتوانسته است خود را بازیابی کند و جوهرهاش همچنان با مشکل مواجه است بنده میگویم برایم روشن شد که جنگ ۲۰۰۶ جوهرهی رژیم و پروژهی اسرائیل را زد. بنده این نتیجه را از شنیدههای سه و چهار هفتهی گذشتهام از مسئولان اسرائیلی و سخنرانیهایشان در دهمین سالگرد جنگ به دست آوردم.
آزادسازی فلسطین نیازمند جنگ گسترده و منطقهای نیست. به نظر بنده اسرائیلیها همانگونه که در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان گریختند، در نتیجهی برخی تحولات منطقهای به این نتیجه میرسند که اینجا سرزمین شیر و عسل نیست و همپیمانان منطقهای کمکی نمیکنند و اینجا جای ماندن نیست و وسائلشان را جمع میکنند و به لهستان، آلمان، روسیه، آمریکا، آرژانتین و مکزیک میگریزند. اگر هم تعدادی یهودی بخواهند در خاک فلسطین بمانند آن روز ملت فلسطین، صاحبان اصلی سرزمین، به آنها خوشآمد میگویند.
شبکهی المنار نقش بسیار مهمی مخصوصا از لحاظ تربیتی در این مقاومت دارد و فارغ از برد پخش و حوزهی مخاطبانش باید تداوم پیدا کند، گرچه برای افزایش مخاطبانش نیز میکوشیم. بعضی میگویند اسم شبکه را عوض کنید تا مشکلتان حل شود اما این کار درست نیست. این شبکه باید با تاریخ، حضور و جایگاهش در ذهن مردم، باقی بماند. این بخشی از میراث و تاریخ شهداست و ما ان شاءالله خواهیم توانست مثل دفعات گذشته این محاصره را بشکنیم.
[بخش اول]
کوثر بشراوی: بینندگان گرامی، سلام و رحمت و برکات الهی بر شما و عیدتان پر از خیر و عزت و پیروزی. جولای قصهها بیتردید هزاران هزاران قصه در خود دارد که هر کدام جایگاه و نبض خود را دارند. مقاوم حاضر در جبههها و مهاجرتدادهشدهی مظلوم و مخالف سیاسی کینهورز حسود و دشمن هر کدام قصهی خود را دارند. همهی این قصهها را در یک کفه بگذارید ولی قصهی جولای با نگاه و روایت صاحب کامل این قصه، سید مقاومت، سید پیروزی بسیار متفاوت است. بینندگان عزیز، در این بخش از شما اجازه میخواهم تا در کنار شما مهمان سید پیروزی، سید مقاومت، سرورم حسن نصرالله(حفظه الله) باشیم. سیدی سلام علیکم و عید شما مبارک.
سید حسن نصرالله: عید شما هم مبارک.
کوثر بشراوی: سیدنا، چرا پیروزی جولای را الهی نامیدید؟ آیا چون حوادثی که رخ داد با توجه به نابرابری نظامی واقعا معجزه بود؟ یا به یک علت واقعا غیبی که شما از آن باخبرید و عامهی مردم مثل ما از آن بیخبرند؟
سید حسن نصرالله: بسم الله الرحمن الرحیم. نگاه کن، انسان وقتی به صحنهی نبرد آن روز نگاه میکند… بگذار از منطق ارسطویی آغاز کنیم. در منطق میگویند دلیل معمولا یک مقدمه به نام صغری دارد و یک مقدمه به نام کبری و یک نتیجه. برای اینکه قیاس یا برهان درست کنید، صحبت از مقدمهی اول و مقدمهی دوم و نتیجه است. در منطق اینگونه است. مثلا محمد انسان است، هر انسانی سخنگو است، محمد سخنگوست. اینگونه نتیجه حاصل میشود. در منطق چیزی وجود دارد که میگوید نتیجه یا مساوی هر دو مقدمه است یا پیرو اخس مقدمتین یا مقدمهی کوچکتر است. نتیجهای بزرگتر از دو مقدمه وجود ندارد. در منطق اینگونه است. همچنین در ریاضی، شیمی و فیزیک نیز همین را میگویند. یک بهعلاوهی یک میشود دو. سه بهعلاوهی سه میشود شش. سه بهعلاوهی سه نمیشود ششصد. در ریاضی اینگونه است. خب، وقتی دیدیم سه بهعلاوهی سه شده است ششصد، به آن معناست که این تفاوت از خارج معادله آمده است. قبول؟
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: وقتی میگوییم از خارج از معادله یعنی از کجا؟ بر اساس کدام سنت، قانون و قاعده؟ برگردیم به آن حادثه که ما همه درکش کردیم. انسان میبیند اولا اسرائیل قدرتمندترین ارتش منطقه و یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان است. به لحاظ رتبه، جزء ده ارتش برتر است. برخی میگویند ۵، ۷ یا ۹. مهم آن است که جزء ده ارتش برتر است. اما در اینکه قدرتمندترین ارتش منطقه است بحثی نیست. قدرتمندترین نیروی هوایی خاورمیانه را دارد، نه فقط در منطقهی ما. خب، اصلا اسرائیل سر تا پا یک رژیم نظامی است. ملتش ارتش هستند. [تفکیکی میان] حکومت و ارتش و ملت وجود ندارد. خب، آمریکا و به اصطلاح جامعهی جهانی و بسیاری از کشورهای عربی پشتش است و از حمایت رسانهای، سیاسی، مالی و نظامی برخوردار است و برایشان پل هوایی درست کرده بودند و موشک بهشان میدادند چون در چند روز اول جنگ تقریبا همهی موشکهای هوشمندشان تمام شد. حجم بمبارانهایی که روزهای اول صورت گرفت بسیار سنگین بود.
خب، در مقابل، یک مقاومت مردمی قرار داشت نه یک ارتش نظامی عظیم. اگر بخواهیم امشب از واقعیتها صحبت کنیم، باید بگوییم این مقاومت بخشی از ملت لبنان است. ما برای احترام و قدردانی میگویم ملت ولی در واقع این طور نیست. بخشی از ملت لبنان حامی مقاومت هستند و بخشی دیگر نظر متفاوتی دارند. خب، حکومت لبنان در مورد مقاومت حد اقل اختلاف نظر داشت. نمیخواهم بگویم توطئه میکرد. میگویم اختلاف نظر داشت. چون رئیس جمهورمان جناب امیل لحود و رئیس مجلسمان استاد نبیه بری بودند. اینها نظرشان با دولت متفاوت بود و درون دولت شکاف وجود داشت. نخست وزیر آن دوره، استاد فؤاد سنیوره و بخش زیادی از وزیران، در طرف دیگر بودند. خب، جهان عرب، نظامها و دولتهای عرب و الی آخر را که دیدی. بله، ملتها ابراز احساسات و راهپیمایی میکردند و محبت و قدردانی و تأییدشان را ابراز میکردند اما اینها وضعیت میدان نبرد را تغییر نمیدهد. این [فقط] میتواند موجب دلگرمی مجاهدان باشد که بله، در جهان عرب کسانی همراهشان هستند. در همین حد. یعنی جنبهی روانی دارد.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: فعالیتهای سیاسی، پولی، دیپلماتیک، نظامی یا امنیتی مؤثر در میدان نبرد، همه به نفع دشمن بود، به استثنای مشخصا سوریه و ایران.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: خب ساز و برگ و نفرات و مساحت جغرافیایی نبرد این مقاومت را در نظر بگیریم. مقاومت در همهی لبنان که بسیار کوچک هم است، نمیجنگید. برویم سراغ حوادث و حجم آتشی که بر سر ما ریختند. خود اسرائیلیها اعتراف کردند آتشی که در جنگ جولای ریختند، از همهی بمبارانهای نیروی هوایی اسرائیل در جنگهایشان با عربها بیشتر بود. آن هم بر سر این گروه موجود در این مساحت بسیار کوچک از زمین. خب، برای ریشهکن کردن این مقاومت یک تصمیم بین المللی و منطقهای وجود داشت. اما ناگهان این مقاومت پیروز میشود. خب، مقدمهها را بگذارید. چه نتیجهای میگیرید؟ یک بهعلاوهی یک شده است یک میلیون.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: در حالی که باید میشده است دو. اینها از کجا آمده؟ از خارج از معادلات، قواعد و سنتهای طبیعی. چه چیزی غیر از سنتهای طبیعی و علت و معلولهایی که الله(سبحانه و تعالی) قرار داده است در این جهان وجود دارد؟ اراده، مشیت، دخالت، یاری، پیروزی، کمک و تأیید خودش.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: پس این فقط از بابت تواضع برای الله(عز و جل) نیست. گاهی یک نفر بر اساس اسباب و نتایج عمل میکند و به رزق میرسد و میگوید الله(سبحانه و تعالی) را شکر میکنم. در حالی که خودش تلاش کرده است. روزی با سبد از آسمان برایش فرو فرستاده نشده است. شاید کسی بگوید تشکر تو از الله(سبحانه و تعالی) تواضع بود. اما گاهی اینطور نیست واقعا از آسمان نازل میشود. بنده وقتی همهی حوادث را از روز اول تا روز سی و چهارم و پس از آن (چون نبرد پایان یافته بود اما حوادث دیگری رخ میداد) از نظر میگذرانم میان خودم و الله و درون خودم تفسیری ندارد جز اینکه این وعدهی الله(سبحانه و تعالی) به مؤمنان، مجاهدان، مقاومان، صابران و چشمدارندگان پاداش الهی بود. اینها واقعا اینگونه بودند و الله(سبحانه و تعالی) نیز این پیروزی را بر آنها نازل کرد. توصیف بنده این است. پس بنده در حال صحبت از واقعیت بودم، چیزی که بنده دیدم این بود که این پیروزی، الهی است و تفسیر دیگری ندارد.
کوثر بشراوی: سیدنا، من فرزند لبنان و فرزند این فرهنگ لبنانی نیستم و البته عادت داریم که لبنان چندپاره و متشتت باشد و برخی از هم متنفر باشند و… ولی به من ربطی ندارد. من گفتم دهمین سالگرد پیروزی است و باید به لبنان بیایم. وارد فرودگاه بیروت شدم و از فرودگاه تا هر جا که رفتم هیچ نشانی از جشن پیروزی ندیدم. باید حتما به ضاحیه یا برخی مناطق جنوب میرفتی تا رایحهی پیروزی را استشمام کنی. سید، این مایهی خجالت است که ما امتی هستیم که از پیروزیاش خجالت میکشد و به شکستهایش مباهات میکند. مایهی تأسف است.
سید حسن نصرالله: بگذار به تو بگویم شرایط برخی جاها بدتر از این است. سال ۲۰۰۰ صهیونیستها شکست خوردند و ذلیلانه خارج شدند و این اولین پیروزی واقعی عرب بود.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: همچنین یک پیروزی پاک بود. به لحاظ سیاسی پاک بود و چیزی پشت پرده وجود نداشت. به لحاظ نظامی پاک بود. به لحاظ امنیتی پاک بود. به لحاظ رفتارهای اخلاقی پاک بود. هیچ کس کشته یا مجروح نشد. بنده دربارهی موضوع ۲۰۰۰ شوخی میکنم و میگویم حتی یک مرغ در مرز کشته نشد. در حالی که میدانید هزاران مزدور [اسرائیلی] در لبنان وجود داشت که نفوذ کرده بودند و آدم میکشتند و….
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: هیچ خانهای غارت نشد. هیچ محل عبادتی اعم از مساجد و کلیساها و کنشتها و… مورد تعرض قرار نگرفت. با این حال همان وقت برخی مردم لبنان ناراحت بودند. غم داشتند که چرا اسرائیل در نوار مرزی شکست خورده است؟ برخی مردم جهان عرب نیز بسیار غمگین بودند و احساس زحمت و آشفتگی میکردند. در جنگ جولای نیز همین طور. من به صورت قطعی به شما میگویم. به کسی اتهام نمیزنم. بالعکس، ما تا بیشترین حد ممکن در این زمینه گذشت میکنیم. در جهان عرب و لبنان افرادی وجود داشتند که به این جنگ دل بسته بودند. آروزها، خوابها، پروژهها و برنامههایشان را به این جنگ گره زده بودند و شبانهروز آرزو میکردند مقاومت شکست بخورد و اسرائیل پیروز شود. وقتی مقاومت پیروز شد توقع دارید اینها شادی کنند؟ خب، ناراحتند.
کوثر بشراوی: امروز خبری شنیدم که مرا شوکزده کرد و آن اینکه در طول جنگ جولای، برخیها نه فقط خواستار شکست مقاومت بودند بلکه زندان مخصوصی را برای حضرت سید حسن آماده کرده بودند. تصور کنید!
سید حسن نصرالله: شاید. البته در تصویر کلی این یک موضوع جزئی بهشمار میرود. حتی پس از آن، ما از جزئیات مذاکرات سیاسی میان لبنانیها و طرفهای دیگر باخبر بودیم. تصور کن مثلا در روزهای پایانی جنگ (یادم نیست در گذشته نام این سفارت را گفتهام یا نه) مسئول یکی از سفارتخانههای اروپایی با مسئول روابط بین المللی حزب الله که آن زمان برادرامان سید نواف موسوی بود تماس میگیرد. ایشان با سفارتخانهها در تماس بود و میشناختندش. به او گفته بودند میتوانیم ببینیمت؟ قاعدتا بمبارانها همچنان ادامه داشت. جایی در بیروت غربی قرار گذاشته بودند. ایشان و آن نماینده دیدار کردند. گفتند سید با گروهت صحبت کن و تلاش کنید دولت لبنان را راضی کنید چون در سازمان ملل مسئله تمامشده است. یعنی اسرائیلیها دیگر نمیخواستند جنگ را ادامه دهند. قصد توقف داشتند.
کوثر بشراوی: در تمنای راه حل بودند.
سید حسن نصرالله: میخواستند جنگ را تمام کنند. واقعا در تمنای پایان جنگ بودند. آمریکاییها، فرانسویها، انگلیسیها، کشورهای عضو دائم و همه قبول داشتند فقط دولت لبنان مانده بود! یعنی جنگ میتوانست پیش از ۱۴ آگوست تمام شود و میدانید روزهای آخر روزهای بسیار سختی بود اما به علت موضع داخلی لبنان چند روز دیگر ادامه یافت. البته به نظر من این موضع داخلی نبود و از سر دنبالهروی یک کشور معین منطقهای صورت میگرفت.
کوثر بشراوی: یعنی اسرائیل رضایت داده بود و آنها رضایت نداده بودند…
سید حسن نصرالله: دقیقا. خب، سپس بر سر همهی جزئیات توافق کردند اما یک نفر در لبنان پیدا شد و گفت چطور جنگ قرار است تمام شود اما مقاومت هنوز در جنوب [رود] لیطانی حضور دارد؟! چگونه میخواهیم جنگ را تمام کنیم اما مقاومت خلع سلاح نشده است؟! برادر، اسرائیل دست برداشته و پشیمان شده است! تو چه میگویی؟! این واقعیت بود. امروز اینها همچنان همان افراد هستند. در این حوزه هیچ چیز تغییر نکرده است. البته ما پس از جنگ آمدیم و گفتیم میخواهیم کشورمان را بسازیم و تعمیر کنیم، از اختلافات بگذریم و از کینهها عبور کنیم و… و جناب نبیه بری آن روز پا را فراتر گذاشت و با آنها تعارف کرد و دولت را دولت مقاومت نامید، در حالی که هیچ ارتباطی با مقاومت نداشت. اما از باب تعارف بود. اینها نمود چنین وضعیتی است.
سؤال اصلی نه از امروز بلکه از پیش و پس از ۱۹۴۸ و پیش و پس از ۱۹۶۷ تا امروز این است که آیا برای این نظام رسمی عرب و همهی نیروهای سیاسی که از این نظام رسمی عرب تغذیه میکنند، اسرائیل دشمن است؟ دشمن بوده است و دیگر نیست؟ امروز دشمن است؟ فلسطین برایشان اهمیتی دارد؟ کرامت، عزت، شرافت، امت عربی، ملت لبنان، میهنی به نام لبنان، میهن عربی یا… برایشان اهمیتی دارد؟ یا محاسباتشان چیزهای دیگری است؟
به همین علت شما شاید تعجب کنی و البته حق داری اما برای ما این طبیعی است. یعنی نهتنها سال ۲۰۰۰ برای پیروزیای که آن را به لبنانیها، فلسطینیها، عربها، مسلمانان و آزادگان جهان تقدیم کردیم و از هر کس ارتباطی داشت و نداشت تشکر کردیم، جشن نگرفتند، در جنگ جولای نیز همین اتفاق افتاد. ما این پیروزی را به همه تقدیم کردیم اما در سالگرد جنگ جولای اینها پیروزی ما را منکر میشوند. یعنی اسرائیل ۱۰ سال است به شکست اذعان کرده و برای درمان پیامدهای آن میکوشد…
کوثر بشراوی: و در سالگردها…
سید حسن نصرالله: و سالگرد میگیرد. حرفهای اسرائیلیها در دهمین سالگرد بسیار عجیب است. یعنی وزیری نماند که صحبت نکرده باشد. نخست وزیر فعلی و سابق و وزیران دفاع و امور خارجه و ژنرالهای ارتش و فرماندهان سابق و فعلی و مسئولان دستگاههای امنیتی. اسرائیلیها بیشترین صحبتها را امسال داشتند، نه سال اول. با وجود اینکه پیامدهای این اتفاق در سال اول بسیار عظیم بود. خب، همه چیز را گفتند و اسرائیلیها اجماع دارند که شکست خوردهاند اما میبینید در لبنان و جهان عرب مخصوصا در برخی رسانههای خلیجی میگویند نه. برادر، اسرائیل میگوید من شکست خوردهام ولی اینها میگویند نه، تو پیروز شدهای! پس این موضوع زمینهی خود را دارد. به نظر بنده زمینهی فکری، روانی و سیاسی خود را دارد و طبیعی است. مدتهاست ما با این موضوع در حال همزیستی هستیم.
کوثر بشراوی: حضرت سید، شما از روزهای اول وعدهی پیروزی دادید. پیش از این دربارهی توصیف پیروزی الهی پرسیدم. اما وعده به پیروزی، زمانی که جنگ هنوز تمام نشده است و شما از نیرنگها، خیانتها و… باخبرید بر چه مبنایی بود؟
سید حسن نصرالله: بر مبنای ایمان واقعی. بنده و برادرانم اولا به الله(عز و جل) و وعدهی وی به مؤمنان مجاهد صبور معتقدیم. یعنی ایمان، جهاد و صبر. یعنی از سویی فرد از این ایمان برخوردار باشد و از سوی دیگر بداند شرطهای پیروزی الهی (در وضعیت آن روز و همچنان) برقرار است. به همین علت اگر تو الآن از من بپرسی اگر خدای ناکرده جنگ تازهای علیه لبنان رخ بدهد، به نظرت چه میشود بنده میگویم یقین دارم مقاومت پیروز میشود و الله این مقاومت را یاری میکند. علتش شرطهاست. این شرطها چه هستند؟ الله میگوید:«إِن تَنصُرُوا۟ ٱللَّهَ يَنصُرْكُمْ (محمد/۷)» این وعدهی خداست. خدا نیاز ندارد کسی برایش بجنگد. منظور، چیز دیگری است. الله همان حق است. اگر کسی برای باطل و ظلم بجنگد، الله بر او پیروزی نازل نمیکند. الله به چنین افرادی وعده نداده است. خیلی خب، پس اولا موضوع باید حق باشد. خب، نبرد ما با اسرائیل از روز اول تا امروز و تا قیامت، نبرد بر سر حقی است که هیچ شبههای در آن وجود ندارد.
دوم: ایمان. این ایمان به الله(عز و جل) نیز وجود دارد. اطمینان به وعدهاش نیز هست.
دیگر؟ «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم- هر قدر که در توان دارید در مقابل آنها آمادگی کسب کنید… (انفال/۶۰)» خداوند از من نخواسته است برای دفاع از کشورم قدرتمندترین نیروی هوایی را داشته باشم. الله به من میگوید: هر قدر که در توان داری. خب، توان ما چه بود؟ رفتیم کاتیوشا آوردیم. موشکهایی که تا حیفا و ورای حیفا میرسیدند. همینجا بگویم این موشکها ساخت داخلی سوریه بودند. در میان این عربها که به خودشان و ساختههایشان اطمینان ندارند. موشکهایی آوردیم که دستمان به تل آویو برسد. خب، در سطح دفاع هوایی، سلاحهای ضد زرهی، ضد تانک و ضد ناو به اندازهای که میتوانستیم حقوق بدهیم و داوطلب بودند آموزش دادیم و تجهیز کردیم. امکانات ما همینقدر بود. الله(سبحانه و تعالی) میداند که این بیشترین تلاش ممکن است. در فاصلهی ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ ما خواب و مشغول تفریح نبودیم. شبانهروز کار میکردیم. همهی این برادرانی که برخی به شهادت رسیدند و برخی هنوز زنده هستند، در حال کار شبانهروزی بودند. ۲۵ مه ما یک روز تعطیلی اعلام کردیم (خنده) و رفتیم در بنت جبیل جشن گرفتیم و از ۲۶ مه همه رفتند سر کار و در پی کسب آمادگی چون این اسرائیل در برابر این شکست ساکت نمیماند و میدانستیم یک روز وارد جنگ خواهد شد. پس ما در حال مسابقه با زمان بودیم. خب، به اندازهی توانمان آمادگی نظامی، فرهنگی، ایمانی و رسانهای کسب کردیم. امکاناتمان همینقدر بود. الله نیز میداند امکاناتمان همینقدر است. ما از چیزی دریغ نکردیم. نه ما و نه مردممان. نه از خون، نه جوان، نه عمر، نه وقت و…. خیلی خب، یک گروه مستحکم و منسجم و مطیع وجود دارد. چون الله میگوید:«وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا- نزاع نکنید که موجب شکست میشود. (الانفال/۴۶)» نزاع موجب میشود شرطها محقق نشود. الله(سبحانه و تعالی) به گروه برخوردار از حق نگاه میکند. بر گروهی که نزاع میکنند پیروزی نازل نمیکند. یکی از شرطهای پیروزی و موفقیت این است که این گروه منسجم و مطیع باشند. حتی بنده در روایتهایی بسیار زیبا خواندم و همینجا نقل کنم که: الله(سبحانه و تعالی) در شب قدر (که همهی مسلمانان دارند) با روزی و عمر و علم و موفقیت بر بندگانش منت میگذارد اما به ملائکه میگوید وقتی نازل میشوید و به هر کس عمر، روزی، خدمت و… میدهید اگر دیدید دو نفر با هم اختلاف دارند، رهایشان کنید تا اینکه آشتی کنند. یعنی الله(سبحانه و تعالی) میخواهد تا این حد انسجام وجود داشته باشد. پس انسجام وجود دارد.
همچنین الله میگوید عقلهایتان را به کار بیاندازید. ما عقلهایمان را به کار انداختیم. بیشترین میزانی که میتوانستیم این عقلهایمان را در زمینهی تهدیدها، فرصتها، نقشهها و شیوهها، استراتژیها و تاکتیکهای رویارویی به کار انداختیم. خیلی خب، هر شرطی را که میتوانستیم، تأمین کردیم.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: بنده اینها را میدانستم چون در هر صورت بنده همهی تحرکات و سازمانها و واحدها و تشکیلات حزب الله را پیگیری میکنم.
همچنین اولین و آخرین موضوع: اخلاص. :«إِن تَنصُرُوا۟ ٱللَّهَ … (محمد/۷)» این است. نبرد در راه الله این است. این گروهی که در جنگ جولای میجنگیدند، برای این نمیجنگیدند که در جهان عرب از آنها ستایشی به عمل آید. هدف این نبود که اینها ما را بستایند یا به ما فحش بدهند. همچنین برای هیچ چیزی از داراییهای این دنیایی نمیجنگیدند. واقعا جنگشان برای الله، رضایت الله و ادای واجبی بود که روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد.
خب، اخلاص، ایمان و صبر وجود داشت. عقل به کار گرفته شده بود. بیشترین میزان آمادگی و توانایی کسب شده بود. همهی عوامل و شرطهای پیروزی که الله از بندگانش خواسته بود، محقق بود پس پیروزی را بر آنها نازل کرد. بنده یقین داشتم. این یقین فقط هم مختص به بنده نبود. پیروزی از روزهای اول آغاز شد. بله، پیروزی نهایی در روز آخر رخ داد.
اگر روز اول را در نظر بگیری شاهد اطمینان عموم مردم هستی که چیزهایی را که بنده میدانستم، نمیدانستند. قبول؟ در طرف مقابل، یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان ترسان، آشفته و مردد بود. در حالی که نقشه ریخته بودند و تجهیزات و همه چیز داشتند.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: نمیدانستند چهکار باید بکنند. الله دلهای مردم اینجا را پر از آرامش کرده بود…
کوثر بشراوی: آمریکا هم برای دشمن سلاح میفرستاد…
سید حسن نصرالله: ولی الله دلهای آنها را پر از هراس کرده بود. آن چیزی که بنده آن را دخالت الهی مینامم، این است. جنگ روانی و اینکه ما چند تلویزیون و چند شبکه داریم و بنده چند سخنرانی کردم و از آن مکتب جنگ روانی استخراج کردهاند، همه کار الله بود. به همین علت، من به اینها یقین داشتم. این یقین بر ایمانی خودبنیاد متکی نبود. متکی به ایمانی مبنی بر دلیل، برهان، منطق، درک قرآن، درک شرطها و درک تحقق این شرطها بود.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: در آینده نیز همین است. بنده به شما میگویم تا زمانی که این مقاومت آماده، منسجم، دارای مهرورزی درونی، مخلص، مطمئن به وعدهی الله است و شبانهروز برای روزی که شاید فرا برسد تلاش میکند و از هیچ کس در این دنیا هیچ «پاداش و ستایشی نمیخواهد. (انسان/۹)» و آن را تنها از الله(سبحانه و تعالی) میطلبد، چرا الله نباید پیروزیاش را بر آن نازل کند؟ و بنده به شما میگویم مقاومت امروز الحمدلله اینگونه است. این وعدهی الهی است و «إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران/۹ و رعد/۳۱ و زمر/۲۰)».
کوثر بشراوی: سیدنا، همهی طرفهای پیروز در تاریخ، قدرت را به دست میگیرند. ما اینگونه خواندهایم. تا میرسیم به حضرت سید حسن نصرالله و وی زهد میورزد. خب، چرا؟ یک نفر زحمت کشیده است، شهیدانی دارد و واقعا پیروز شده است. مخصوصا که شما طرف مقابل را بهتر میشناسید. این اولا. ثانیا آیا این زهد باعث نشده است که این کوتاهقامتان امروز به شهیدان و خون شهیدان و همچنین این پیروزی حمله بیاورند؟
سید حسن نصرالله: اگر بخواهیم دقیق صحبت کنیم این زهد نیست. در مسئولیتپذیری چیزی به نام زهد وجود ندارد. حکومت و دولت و ادارهی هر کشوری یک جنبهی بگذارید بگوییم دنیوی، جذابیتها، امتیازات، شهوات، پول، تفریح، تکبر و… دارد. انسان خوب است نسبت به اینها زهد بورزد. اما از سوی دیگر اگر کسی مسئولیت ادارهی کشور و حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی کشور و ملتش را بر عهده داشته باشد، این موضوع به واجب و مسئولیت وی تبدیل میشود. ما در جنبهی دوم زاهد نیستیم. اما ما در کشوری زندگی میکنیم که ساختار فرقهای دارد و با هر کشور دیگری متفاوت است و طبقهای سیاسی وجود دارند که حتی اگر کشور ویران، فقیر، فاسد و غارت شود به قدرت چسبیدهاند. بخش زیادی از این طبقه خودشان نیز کشور را غارت کردهاند. متأسفانه بخش زیادی از این طبقهی سیاسی از حمایت محیط فرقهای خودشان برخوردارند. یعنی در لبنان ما اگر بدانند کسی فاسد است و خودش و خانواده و فرزندان و نزدیکان و گروه و اطرافیانش کشور را غارت کردهاند و فردا انتخابات باشد، میروند و به او رأی میدهند! از فساد با خبرند. اینکه علت چیست، موضوع دیگری است.
خب، اگر ما پس از پیروزی ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۶ میآمدیم میگفتیم ما مقاومتی پیروز هستیم که دستاوردی تاریخی داشتهایم و لطف کنید قدرت را به ما بدهید، بلافاصله وارد جنگ داخلی میشدیم. فتنهای بیپایان رخ میداد. در لبنان هر چیزی به راحتی فرقهای و مذهبی میشود. حتی پیروزی را مذهبی و فرقهای میکنند. قبول؟
خب، بنده و حزب و گروهم وظیفه داریم برای خدمت به ملت و مردممان در قدرت باشیم و امکاناتمان را در خدمت این مردم بگذاریم اما اگر رسیدن من به این قدرت موجب ویرانی کشور بشود و کشور را به جنگ فرقهای بکشاند دیگر واجب نیست. حتی ممکن است مطالبه و ورود به قدرت به هر قیمتی، بر من حرام بشود. پس موضوع زهد نیست.
نگاه کن، امروز ما در کشور هر جا توانستهایم ورود کنیم و شریک باشیم و حضور داشته باشیم و تأثیر بگذاریم، زهد نورزیدهایم. اما بر سر آن نمیجنگیم.
کوثر بشراوی: اجازه بدهید سؤالی بپرسم. اگر این مقاومت در کشوری غیر از لبنان و با ساختاری متفاوت مثل مصر یا… بود و طرف پیروز میتوانست تمام کشور را درو کند و…
سید حسن نصرالله: بله ممکن بود رخ دهد. در طول تاریخ این اتفاق میافتد. چون طرف پیروز از حمایت مردمی عظیم و فوق العادهای برخوردار میشود. اما دربارهی مقاومت لبنان به علت پیچیدگی فرقهای موجود -بنده در ابتدای مصاحبه عرض کردم- متأسفانه بخشی از ملت لبنان از پیروزی مقاومت غمگین بودند. آن وقت مقاومت پیروز میخواست به آنها بگوید لطف کنید راه مرا تا قدرت باز کنید؟ یا من میخواهم کشور را اداره کنم؟ یا ما میخواهیم سهم اصلی را در ادارهی کشور داشته باشیم؟
کوثر بشراوی: این تجربه، مستحق تاریخنگاری و مستندسازی است و بنده گاهی میترسم…
سید حسن نصرالله: در همین رابطه ما در لبنان بحث شدیدی داریم و برخی مردم میگویند شما خون دادید و فداکاری کردید و… چرا فلان پروندهها را رها کردید؟ بنده و حزب الله و وزیران و نمایندگان مجلس حزب الله به این پروندهها میپردازیم اما تا حدی مشخص. نه به اندازهای که کشور را به فتنهی فرقهای، مذهبی و جنگ داخلی بکشاند. یک قاعدهی شرعی و عقلی و عقلایی هست که فاسد با افسد دفع نمیشود! قبول؟ بد با بدتر دفع نمیشود! اگر من برای دفع این موضوع فاسد، به موضوعی فسادآورتر پناهنده شوم و کشور را به وضعیتی خطرناکتر و سختتر گرفتار کنم، عقل و دین و اخلاق چنین دستوری نمیدهند. خب، با توجه به اطلاعات واقعنگرانهی موجود در کشور بالاخره به علت وجود این طبقهی سیاسی که شرایطشان معروف است، سرعتگیرها، مرزها و خطراتی در راه خدمت جدی به مردم وجود دارد.
کوثر بشراوی: حضرت سید، در هر صورت صراحتا عرض کنم بنده همهی این برگهها را آماده کردهام و نمیخواهم این فرصت را برای مطرح کردن برخی سؤالهای ساده که در قلبم مانده است، از دست بدهم. از شما اجازه میخواهم تا میانبرنامهای ببینیم. مردم عزیز، باز میگردیم.
[بخش دوم]
کوثر بشراوی: حضرت سید، عرض کردم که بسیار مشتاقم تاریخ در مورد این پیروزیهای سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ قضاوت عادلانهای داشته باشد. آیا معتقدید تاریخ وقتی پس از ۱۰۰ سال نوشته شود در مورد شما قضاوت عادلانهای خواهد داشت؟
سید حسن نصرالله: اینکه تاریخ در مورد ما قضاوت عادلانهای خواهد داشت یا نه، نمیدانیم. الله اعلم. نگاه کن، این از موضوعاتی است که ممکن است موجب شود یک نفر در مورد بسیاری از چیزهایی که در کتابهای تاریخ نوشته شده است شک کند.
کوثر بشراوی: قاعدتا.
سید حسن نصرالله: ما هنوز زنده و حاضریم و مردم و نسلها شاهدند و همهی این رسانهها، مستندها، تصاویر، صوتها و… وجود دارند با این حال واقعا تحریف صورت میگیرد. به زمانهای گذشته کاری نداریم. در همین قرن گذشته ما شخصیتهای جنوبی معروفی داریم (مثلا نام یکیشان ادهم خنجر است. معروف است و برخی سریالها دربارهشان و برههی به اصطلاح مقاومت در برابر فرانسه ساخته شده.) که تا همین لحظه دربارهشان بحث وجود دارد. نه فقط در سطوح رسمی. حتی در روستاها بحث وجود دارد که اینها که در برابر اشغال فرانسه جنگیدند، مقاوم بودند یا دزد و راهزن؟ همچنان بحث وجود دارد. این مربوط به ۵۰ سال قبل است، نه ۲۰۰ و ۳۰۰ سال قبل. خب، به ما، نه پس از ۵۰ سال، همین الآن نسبت تجارت مواد مخدر، دزدی و پولشویی میدهد. هیچ موضوع زشت و پلیدی وجود ندارد که بشود به گروهی نسبت داد، مگر اینکه بخش زیادی از رسانههای عربی که پولشان از کشورهای خلیج و آمریکا میرسد، به ما میچسبانند. اصلا نیازی نیست صبر کنیم ببینیم ۱۰ سال بعد در مورد ما قضاوت عادلانهای خواهند داشت یا نه. امروز فلانی رهبر باند مواد مخدر بهشمار میرود، نه یک شخص مرتبط با مقاومت یا یکی از اشخاص این مقاومت.
پس ما خیلی منتظر تاریخ ماندهایم. از زمان خلقت آدم تا امروز شاهد تاریخ بودهایم. آنچه ما حقیقتا در پی آن هستیم (شاید این در جهان سیاست و سیاستمداران و احزاب زیاد مفهوم نباشد) صحرای محشر و روز قیامت و «روز فاش شدن رازها (طارق/۷)» و باز شدن کارنامههاست. آن روز دیگر پول، رسانههای خلیجی و عربی، آمریکاییها و هیچ کدام از این دروغبافان و تحریفکنندگان وجود ندارد. آن روز الله(سبحانه و تعالی) فرمان میدهد که همهی حقایق عیان شوند و همهی مردم پاداش کارهایشان را میبینند و زندگی ابدی آنجاست. به هر صورت ما چقدر میخواهیم اینجا زندگی کنیم؟ حتی اگر مردم از ما ستایش و تشکر کنند و برایمان جشن بگیرند. نهایتا چقدر؟ یک، دو یا پنجاه سال. چه فایدهای دارد؟ خوشحال میشویم و روحیه میگیریم که جهان این دستاورد را دیده است. آن چیز واقعی که به دنبال آن هستیم، همین روز قیامت است. به همین علت، منطق ما این آیه است:«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءًۭ وَلَا شُكُورًا- ما شما را فقط به جهت خدا اطعام میکنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. (انسان/۹)». واقعا عرض میکنم. بنده یکی از کسانی هستم که نه منتظر تاریخم که دربارهی بنده و برادرانم عادلانه قضاوت کند و نه منتظر ستایش از سوی هیچ کسی در کرهی زمین هستم. نه در جهان عرب و نه در…. نه اینکه مأیوس باشیم. بسیاری از مردم ما را دوست دارند و میستایند و خدا خیرشان دهد اما در واقع تمام چیزی که ما در جنگ جولای و امروز و در آینده تا لحظهی مرگ میخواهیم، آنی است که الله(سبحانه و تعالی) از ما راضی باشد و وقتی به آن روز «يَوْمًا عَبُوسًۭا قَمْطَرِيرًۭا-عبوس و سخت هولناک (انسان/۱۰)» میرسیم، در امان و سلام و رضایت و محبت الهی باشیم. هر چیزی دیگری از میانرفتنی است و ارزشی ندارد و زیاد معادله را تغییر نمیدهد.
کوثر بشراوی: حضرت سید، در طول جنگ جولای من جزء یک گروه تلویزیونی برای پوشش و ارائهی گزارشهای روزانه از جنگ بودم. همهی ما خبرنگاران مینشستیم و میدیدیم پارکها پر هستند. چرا شما اینها را نصیحت نکردید؟ لازم نبود بگویید چه کسی از شادی بمباران ضاحیه رقصید و چه کسی بادهی مستانه زد! چرا شما در طول جنگ و همچنین در سالهای پس از جنگ اصرار داشتید برایشان پردهپوشی کنید؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، غیر از اینکه نباید شکاف ملی را که واقعا توهین به همهی لبنانیها بود، بروز میدادیم، حکمت این موضوع آن بود که کینههای داخلی را بزرگ نکنیم. یعنی طبیعتا در آن برهه بخش بزرگی از ملت لبنان که هوادار ما هستند از خانههایشان مهاجرت داده شدهاند. اکثرشان و نه همهشان شیعه بودند. از همهی فرقهها، شیعیان، اهل سنت، درزیها و مسیحیان، از خانههایشان مهاجرت داده شدند اما اکثریت قاطع از فرقهی شیعه بودند و در میدانها، پارکها، کلیساها، مساجد و گاهی در چادرها زندگی میکردند. اما تلویزیون داشتند. شاید اغلبشان تلویزیون ما یا برخی تلویزیونهای حامی مقاومت را میدیدند چون میخواستند اخبار مقاومت را پیگیری کنند. بنده یقین دارم برخی شبکههای دیگر یعنی شبکههای مخالف را پیگیری نمیکردند چون به چیزی نیاز داشتند که به آنها اطمینان و آرامش ببخشد و دنبالش کنند. خب، اگر ما این تصاویر را نشان میدادیم، برای این مردم چه معنایی داشت؟ شدیدا بر احساسات و دلهای آنها تأثیر میگذاشت. بعدا چطور میخواستیم بگوییم میخواهیم کشور را التیام ببخشیم، خواستار وحدت ملی هستیم، خواستار همزیستی هستیم و میخواهیم کشورمان را با یکدیگر بسازیم. این کار، دشوار میشد چون باب بسیار وسیعی را بر نفرت و دشمنی گشوده بودیم.
متأسفانه طرف مقابل حد اقل از ۲۰۰۵ اینگونه رفتار میکند. مثلا داخل پرانتز در زمینهی سیاسی، امروز جریان المستقبل شبانهروز به ما فحش میدهد ولی در انتها مجبور است در کنار ما دولت تشکیل دهد. خب، طبیعی است که کادرهایش دچار شوک و تزلزل شوند. در حالی که گفتمان ما همیشه این است که ما لبنانیها هرقدر هم خصومت سیاسی داشته باشیم هیچ راهی جز همزیستی و نشست و مدیریت کشور در کنار یکدیگر نداریم. وقتی من میپذیرم که با جریان المستقبل در یک دولت باشم، با کادرهایم مشکلی ندارم چون گفتمانم از ابتدا این بوده است.
خب، اگر ما اجازهی برپایی کوههایی از کینه را صادر کردیم، برای کشور خودمان مشکل درست کردهایم. علت واقعی این است. این نیست که ما میخواهیم بر آنها پردهپوشی کنیم یا نکنیم. ما در واقع در حال حفظ کشورمان هستیم.
کوثر بشراوی: حضرت سید، گویی شما از هیچ چیز تعجب نمیکنید. شاید اطلاعاتتان خیلی زیاد است یا زیاد تاریخ خواندهاید یا تربیت دینیتان موجب میشود تعجب نکنید. ما مردم معمولی وقتی میبینیم برخیها که برای فدایی و مقاوم شعر و ترانه میسرودند پس از به کمال رسیدن پیروزی در جنگ جولای روسیاه و عزادار شدند، تعجب میکنیم.
سید حسن نصرالله: (خنده) نگاه کن، تو از من میپرسی من چگونه این را درک میکنم؟ این طبیعت امور است. خلاف طبیعت نیست. در قرآن الله(سبحانه و تعالی) داستان موسی(علیه السلام) را در بسیاری از سورهها بیان میکند. خب، یک داستان معروف در عهد قدیم و قرآن موجود است. الله(سبحانه و تعالی) دریا را در حالی که نزدیک است فرعون به موسی و بنی اسرائیل برسد، برای آنها میشکافد و میگذارد از دریا عبور کنند. یعنی اولا نجاتشان میدهد. آنها را از دریا میگذراند. پیروزی الهی این است. هیچ بحثی نیست. حتی دیگر صحبت از یک بهعلاوهی یک هم نیست که بگوییم دو تا از یک میلیون متعلق به ماست و باقی متعلق به الله(سبحانه و تعالی) است. گرچه همهاش از جانب الله است. این یک پیروزی واضح است. بالاتر از این، آنها را از فرعون و ارتش فرعون نجات داده است چون اجازه داده آنها وارد دریا شوند سپس غرقشان کرده. هنوز خاکی که در کفشهای اینها بود نم داشت و خشک نشده بود. رسیدند به قومی که بت میپرستیدند. خب، اینها الله را دیده بودند. نه با چشم بلکه با عقل و قلب و فؤاد. این تجلی عظمت، قدرت و پیروزی الهی را دیده بودند. اینها همان کسانی بودند که پیش از آنکه دریا شکافته شود نزدیک بود از ترس بمیرند. اما به موسی چه گفتند؟ بهجای اینکه خدا را شکر کنند و بر توحید و وابستگیشان به الله افزوده شود گفتند برای ما صنم و بتی بساز که مثل آنها بپرستیمش. خواهرم، وقتی مردم با الله اینگونه رفتار میکنند، با حزب الله که دیگر این حرفها را ندارد! طبیعی است.
کوثر بشراوی: سیدنا، صحنههایی که در خاطرتان مانده است و گاهی آنها را از جولای به یاد میآورید کداماند؟ تصاویری که شاید شما را بگریانند و یا شاد کنند. چه چیزی در ذهن شما نقش بسته است؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، مهمترین صحنه که گاهی هنگام رتبهبندی در ذهن و احساساتم با آن مواجه میشوم، ایستادگی، صبر، آرامش، درک و پیگیری مردم است.
کوثر بشراوی: در هنگام مهاجرت یا بازگشت؟
سید حسن نصرالله: مردم زیاد نیاز به سخنرانی نداشتند. مردم نبرد را کاملا درک میکردند. درکشان از دردها و مسائل سیاسی به لحاظ روانی و احساسی حیرتانگیز بود. آن هم از سوی چه کسانی؟ کودکان و مردم روستایی. شاید کسی از خودش میپرسید این مگر فارغ التحصیل دانشگاه است؟ این کسی که از روستا آمده بود گاهی سیاست را از بزرگترین اساتید دانشگاه بهتر میفهمید. همچنین اطمینان و صبر بالایی که مردم از خود نشان دادند. تصنعی نبود. مردم وقتی این روحیه را از خود نشان میدادند نقش بازی نمیکردند. واقعا به نظر من، جوهره این بود. قدرت اصلی ما اینجا بود.
کوثر بشراوی: بازگشتشان [به خانههای ویرانشان] به این شیوه…
سید حسن نصرالله: مثلا تو در مورد پیروزی الهی از من پرسیدی… تجلیهای دخالت الهی چه چیزهایی است؟ عرض کردم آرامش از روز اول. الله در دلهای اینها آرامش گذاشته بود و هراس و ترس و بیتابی در دل جامعه، رژیم، سران و ارتش دشمن. این یکی از شیوههای دخالت الهی است. یکی دیگر از شیوههای دخالت الهی، ۱۴ مارس بود. خب، بله به مردم چراغ سبز داده شده بود که بروند. اما هیچ کس سازماندهی و مردم را مجبور و تحریک به بازگشت نکرد. اینطور نبود که اگر کسی نخواهد برگردد به او بگویند نه، باید برگردی. به هیچ وجه. مردم خود به خود تصمیم گرفتند. برادر، هیچ چیز هنوز معلوم نبود. معلوم نبود آیا واقعا ساعت ۸ آتشبس خواهد شد و جنگ پایان خواهد یافت؟ آیا اسرائیل متعهد میماند؟ آنها میدانستند مقاومت متعهد میماند. اما آیا اسرائیل متعهد میماند؟ ممکن بود برگردد و مرتکب جنایتهای مختلفی شود. ما تازه جنایتها را پشت سر گذاشته بودیم. خب، مردم داشتند کجا میرفتند؟ خانههایشان ویران بود، مغازههایشان ویران بود، مزارعشان ویران بود و بخش عظیمی از خاک جنوب پر از بمبهای خوشهای بود. خب، مردم داشتند کجا میرفتند؟ مردم در حال رفتن به سوی مرگ، ویرانی، مجهول و جنایتهای احتمالی بودند. اما هیچ کس صبر نکرد. بنده باخبرم پیش از ساعت ۸ صبح، از شب چادرها و لباسها و رختخوابها را جمع کردند و چمدانها را بستند. ۸ صبح کاروانها از همهی مناطق و همهی مقصدهای مهاجرت به راه افتادند. این چیست؟ تو برای من تفسیر کن. میخواهید این را با چه چیزی تفسیر کنید؟ فرهنگ، درک، تحلیل سیاسی، فهم، وثوق، اطمینان به الله و رجال الله یا توکل؟ مردم در کجای جهان اینگونه رفتار میکنند؟
بنده میگویم الله آنان را گسیل کرد چون اگر مردم ۱۴ آگوست نرفته بودند هنوز توطئههایی وجود داشت. بنده عرض کردم که جنگ تمام نشده بود. در ۱۴ آگوست رفتارهای جنگی متوقف شد اما جنگ تمام نشد. پس از ۱۴ آگوست چندین نبرد دیگر رخ داد. یکی از آنها این بود که اگر میتوانستند واقعیتی به نام مردم مهاجرت داده شده و روستاهای ویران را چند هفته و چند ماه تثبیت کنند، مذاکرات را ادامه میدادند تا خلع سلاح مقاومت را تحمیل کنند. متأسفانه این بیش از آنکه ارادهای از سوی صهیونیستها باشد ارادهای داخلی و منطقهای بود. از اسرائیل میخواستند ادامه دهد. این اسرائیل بود که دیگر نمیتوانست ادامه دهد. اسرائیل پس از ۱۴ آگوست دیگر نمیتوانست پا به پای آنها بیاید. میخواست جمع کند و برود. خب، چه کسی این توطئهی تازه را خنثی کرد؟ مردم. همین مردم و خانوادهها که هر کدام خانوادهشان را در ماشین گذاشتند و راه افتادند به سوی سرنوشت مجهول، بمبهای خوشهای، احتمال جنایت و خانهی ویران.
خب، ما چگونه باید افرادی را که باز میگشتند سرآوری میکردیم؟ برخی میگفتند بیایید اردوگاه بسازیم. هیچ کدام از مردم نمیپذیرفتند ما اردوگاه درست کنیم. نهایتا میگفتند به ما یک چادر بدهید تا بالا یا کنار خانهی ویرانم قرار دهم.
کوثر بشراوی: تصاویرش هست.
سید حسن نصرالله: میگفتند ما اردوگاهنشین نمیشویم. ما در خانهی ویران خود زندگی میکنیم. خب، این اراده و فرهنگ و درک از کجا آمده بود؟ ما احساس میکنیم قدرتمان در این صحنه است. به همین علت پس از جنگ جولای و امروز بیش از همیشه روی آن کار میشود و برایش پول خرج میکنند. مثلا اعترافی که ولتمن میکند. من سراغ ندارم آمریکاییها اینقدر بخشنده باشند. تا جایی که بنده میدانم آمریکاییها دستور میدهند مثلا ای سعودی، ۵۰۰ میلیون، یک میلیارد دلار یا… بده. معمولا کشورهای خلیج هزینهاش را میپردازند. ولتمن میگوید ما ۵۰۰ میلیون دلار در رسانهها، سیاست و… برای دور کردن مردم و جوانان از حزب الله خرج کردیم. خب، موفق نشدند اما همچنان ادامه میدهند. چرا امروز میکوشند به درک این محیط ضربه بزنند؟ شبهه ایجاد میکنند. میگویند شما در حال پیروی از حزب و رهبرانی هستید که چنین ویژگیهایی دارند. اطلاعات نمیدهند. مثلا در رسانههای خلیج در مورد بنده میگویند رهبر یک باند مواد مخدر هستم. خب، اینها شاید یک نفر را در یک کشور خلیجی بازی بدهند اما مردم لبنان را نمیتوانند.
بنده یک بار این مثال را زدم و برای بار دوم تکرار میکنم. وقتی بنده به سعودی حمله کردم برخی رسانهها و روزنامههای سعودی نوشتند پسر من در جبههها علیه اسرائیل کشته نشده است بلکه در کاباره بوده، دعوا شده و کشته شده است ولی حزب الله وی را شهید معرفی کرده. شاید کسی را آنجا به بازی بگیرند، اما این روی لبنانیها و فلسطینیها اثر نمیگذارد. با این حال آنها به هر وسیلهای متوسل میشوند. اگر یک مشکل یا حادثهی کوچک و ساده در یکی از روستاهای ما رخ دهد، بزرگش میکنند و همهی رسانهها به آن میپردازند. چرا؟ چون باید به اراده، باور، اطمینان، توکل و روحیهی مردم صدمه بخورد زیرا جوهره، اینهاست.
امروز اسرائیل با وجود ده سال آموزش و تجهیز در بدترین وضعیت است چون نتوانستهاند روحیهشان را برگردانند. ما در بهترین وضعیتیم چون روحیهمان را حفظ کردهایم و حتی در حال افزایش آن هستیم. آنها ناکاماند. پس نقطهی قوت واقعی اینجاست.
کوثر بشراوی: سیدنا، پس از جنگ به جنوب رفتید؟
سید حسن نصرالله: قاعدتا. به جنوب، بقاع و مناطق مختلف رفتهام. همین الآن از جنگ جولای و این فاصلهی ده ساله صحبت کردم. اسرائیل میگردد و میگردد تا دستاوردی بیابد. به چه چیزی میرسد؟ اینکه فلانی را در پناهگاه خانهنشین کردهایم. این درست نیست.
کوثر بشراوی: خودشان هم میدانند که درست نیست.
سید حسن نصرالله: بنده نه در پناهگاه زندگی میکنم، نه در پناهگاه خانهنشین شدهام و این هم یک راز نیست چون در این ده سال از همهی این سیاستمداران و مردم معمولی و دوستان و هیئتهایی که از خارج میآیند پذیرایی و با آنها دیدار کردهام. همچنین بسیاری دیدارها که رسانهای نمیشوند. من میتوانم بروم و بیایم. انسان میتواند همهی اقدامات لازم را برای رفت و آمد و زندگی معمولی انجام دهد.
کوثر بشراوی: درست است. فکر میکنم آنها هم این را میدانند سید. سیدنا، در میانهی جنگ جولای شرایط شما به لحاظ اجتماعی و خانوادگی چگونه بود؟ آیا اصلا فرصتی برای این موضوع برای شما فراهم شد؟
سید حسن نصرالله: نه، بنده نیز مثل همهی برادرانی که درگیر جنگ بودند، چنین فرصتی نداشتم.
کوثر بشراوی: اصلا خانوادهتان را ندیدید؟
سید حسن نصرالله: نه، احتمالا یک بار فقط به مدت نیم ساعت جایی دیدمشان. اینکه آنجا محل اقامتشان بود یا آنها را به جای دیگری برده بودند، جزئیاتی است که برادران ترتیبش را میدهند. همهی برادران مجاهدِ مسئول، معمولا از طریق پیام یا تلفن یا وسایل ارتباطی ممکن در آن روز از احوال خانوادهشان اطلاع مییافتند. قاعدتا خانوادهها نیز بخشی از مسئولیت آنها هستند و باید کارهایشان را سامان دهند و صبر و تحمل و پیگیری کنند. مشکلی نبود. واقعا یکی از مهمترین عوامل پیروزی آن روز، خانوادههای ما بودند. منظورم خانوادهی مسئولان نیست. خانوادهی مسئولان، مجاهدان و مردم معمولی. منظور همین مردممان هستند. صبر، پایداری، تحمل، چشمداشت پاداش الهی، روحیهی بالا، اطمینان به پیروزی و آرامش مردم، اصل بود. ما این را مدام حس میکردیم.
کوثر بشراوی: حضرت سید، در یکی از سخنرانیهایتان گفتید هر چیزی کارنامهای دارد. بنده این جمله را فراموش نمیکنم. مقاومت کارنامهای دارد و خیانت و سرسپردگی نیز کارنامهای. بنده آن را در کنار این جمله میگذارم که در ۱۴ آگوست آتشبس شد ولی جنگ تمام نشد.
سید حسن نصرالله: نه، عرض کردم رفتارهای جنگی متوقف شد. آتشبس تا این لحظه نیز رخ نداده است.
کوثر بشراوی: فکر میکنم حوادث امروز سوریه، ادامهی آن جنگ است.
سید حسن نصرالله: بله، کاملا. نگاه کن، از اولین روزی که جنگ تمام شد… پژوهشها در این زمینه وجود دارد. اینطور نیست که ما در دستگاههای امنیتی و ارتش اسرائیل نفوذ کرده باشیم و پژوهشهایشان را بیاوریم و بخوانیم. آنها خودشان اینها را منتشر میکنند، کنفرانس میگذارند، میگویند، سخنرانی میکنند و بسیار بحث میکنند. پس از جنگ کمیتهی وینوگراد را تشکیل دادند و این کمیته یک نتیجهی کلی ارائه کرد. همچنین دهها کمیتهی تحقیقاتی تشکیل دادند. در مورد اختلال در عملکرد نظامی، امنیتی، پلیس، جبههی داخلی، رسانهها، پناهگاهها، بیمارستانها و… تحقیق کردند. سپس شروع کردند به نتیجهگیری. گفتند باید چه کنیم؟ به این نتیجه رسیدند که انجام جنگ دیگری (به قول خودشان جنگ سوم) پس از جنگ جولای علیه لبنان و حزب الله یک ماجراجویی حسابنشده است. سپس آمدند یک سری اصول تعریف کردند. گفتند برای انجام یا قصد برای هر جنگ تازهای، این جنگ باید شاخصها و ویژگیهای زیر را داشته باشد: سریع باشد، نتیجهاش تعیینکننده و قاطعانه باشد و پیروزیاش واضح و نامبهم باشد. اینها امروز ۱۰ سال است مغشول درمان، آموزش، تجهیز، رزمایش، جبههی داخلی، آوردن هواپیماهای تازه از آمریکا، گنبد آهنین، عصای جادویی و… هستند. اما یکی از مهمترین چیزهایی که آن روز گفتند این بود که گفتند اگر میخواهیم این مقاومت لبنان یا این محور را شکست دهیم، جایی هست که باید آن را بزنیم. گفتند ما جنگ مستقیم با مقاومت لبنان را آزمودیم ولی به نتیجه نرسیدیم و به نتیجهی معکوس رسیدیم. هر زمان از جنگ جولای صحبت میشود و گفته میشود دستاورد مقاومت این بود که هدفهای تجاوز را نقش بر آب کرد، این موضوع نیز باید مطرح شود. این نقش بر آب کردن سر جای خودش اما ماجرا از این بزرگتر است. پیروزی مقاومت برای رژیم صهیونیستی و سرورانش، منطقه و امت پیامدهای بسیار عظیمی داشت. اینها از پیامدهای پیروزی است که باید به آن پرداخته شود. خب، به این نتیجه رسیدند که برخورد با مقاومت لبنان دشوار است و به نتیجه نمیرسد. جنگ با ایران، دشوارتر است. ضمن اینکه مرزی نیست. چگونه میخواهند با ایران وارد جنگ شوند؟ به این گزینه رسیدند که باید سوریه را از خط مقاومت خارج کنیم. این بود. برخی از مردم حتی در ادبیاتشان نیز دقیق نیستند. سوریه فقط پلی میان ایران با مقاومت لبنان یا مقاومت فلسطین نیست. فقط معبر امکانات، تسهیلات، آموزش یا حمایتهای مشخص لجستیک نیست. اینطور نیست. سوریه خودش به واسطهی ارادهی سیاسی، موضع رهبران، تسلیم نشدن در برابر اسرائیل، امضا نکردن پیماننامهی صلح با اسرائیل، کوتاه نیامدن از حقوق ملیاش، کوتاه نیامدن از موضوع فلسطین، بنیهی ارتش، دکترین ملی، دکترین نظامی و جایگاه سیاسیاش بخشی از خط مقاومت است.
کوثر بشراوی: همچنین انبارهای موشک…
سید حسن نصرالله: سوریه پشتیبان مقاومت است نه یک پل. به همین علت بنده امروز و پیش از این گفتم، اکثریت قاطع موشکهایی که در معادلهی جنگ جولای بخشی اصلی بودند و رژیم اسرائیل را به لرزه درآوردند ساخت سوریه بودند. از ایران نیامده بودند. در کارخانههای نظامی سوریه ساخته شده و تحویل مقاومت لبنان شده بودند. سوریه در نگاه اسرائیل و آمریکا چنین کشوری است. در نتیجه سوریه یک بخش اصلی و تعیینکننده در خط مقاومت است. اخراج سوریه موجب انزوای مقاومت نمیشد، کمر مقاومت را میشکست. پس گفتند برویم سوریه را از میان برداریم. از ۲۰۰۶ کوشیدند سوریه را از میان بردارند، اما از طریق سیاست. شفاف صحبت کنیم. ملک عبدالله پس از سخنرانی جناب اسد در رابطه با جنگ جولای شخصا گفته بود از وی دلخور است و سوریه را به قتل جناب حریری متهم میکرد اما راز اینکه عصایش را بر میدارد و به دمشق میآید و میخواهد روابط تازه با دمشق برقرار کند چیست؟ این عشق ناگهانی برخی کشورهای خلیج پس از سال ۲۰۰۶ نسبت به سوریه چه علتی داشت؟ از برخی کشورهای منطقه خواسته شده بود که بروید روی جناب اسد و سوریه کار کنید تا از خط مقاومت خارجشان کنید. خب، نتوانستند. با سیاست نتوانستند. حتی میلیاردها دلار پیشنهاد کردند. چرا نتوانستند؟ چون دکترین سوریه این است که ما خاک، ناموس، تصمیمات سیاسی و استقلالمان را نمیفروشیم. مشکل آنها با سوریه استقلال تصمیمات سیاسی این رهبران و این رئیس جمهور بود. وقتی به لحاظ سیاسی شکست خوردند و این موج بهار عربی و… پیش آمد، سوار موج شدند و آن را به سمت سوریه کشاندند. به همین علت میتوانی بگویی حوادث سوریه، دنبالهی جنگ جولای بود یا اینکه بگویی انتقام جنگ جولای بود. چون هدف جنگ جولای فقط حزب الله لبنان نبود. آنها بعدا نوشتند.
کوثر بشراوی: بله، همه بودند.
سید حسن نصرالله: در مهمترین روزنامههای آمریکا مقاله نوشتند و خاطراتشان موجود است که این بخشی از یک پروژه برای منطقه بود. قرار بود جنگ جولای کار مقاومت لبنان را بسازد، لبنان که تمام شد، به سمت سوریه برود و ادامه دهد، سپس برگردد به فلسطین و مقاومت مسلح فلسطین را نابود کند. در نهایت فقط ایران میماند که آن هم تنها میشد و میزدندش. خاورمیانهی جدید که کاندولیزا رایس از آن صحبت کرد و نومحافظهکاران به آن میپرداختند، این بود. پس، مشکل جناب اسد این بود که این رهبری و این شخصیت، در خاورمیانهی جدید نمیجنگید! خاورمیانهی جدید به معنای حاکمان دنبالهرو و سرسپردهی ارادهی آمریکا و اسرائیل بود. خب، وقتی با سیاست نتوانستند به نتیجه برسند، سراغ جای دیگری رفتند. خب، امروز مسئولان دیپلماتیک، نظامی و امنیتی آمریکا میگویند و در رسانهها موجود است: ما داعش را برای زدن خط مقاومت و جنگیدن با حزب الله ایجاد کردیم. داعش یعنی چه کسی؟ یعنی داعش و جبههی النصره و همهی این خط تکفیری. چون اختلاف داعش و النصره، درونتشکیلاتی است. وقتی برای نبرد به سوریه آمدند، دو تا نبودند. ابوبکر بغدادی بود و ابومحمد جولانی تحت فرمان ابوبکر بغدادی بود و ابوبکر بغدادی با ایمن الظواهری بیعت کرده بود. درهای سوریه به روی همهی اینها که از همهجای جهان آمده بودند گشوده شد. خب، امروز آمریکاییها چه میگویند؟ ما آنها را به وجود آوردیم تا به واسطهشان با حزب الله و مقاومت بجنگیم. خب، امروز مهمترین سلاح دونالد ترامپ در مبارزات انتخاباتی در مقابل کلینتون چیست؟ میگوید تو و اوباما داعش را ساختید. خب، جواب بدهید بگویید ما نساختیمش. در حالی که صوت کلینتون هست که به این موضوع اعتراف میکند. بزرگترین فرماندهان نظامی و امنیتی اعتراف میکنند.
بنده وقتی با داعش میجنگم هنوز در جنگ جولای هستم. منظورم همهی این جبههی تکفیری است و نهفقط داعش به عنوان یک تشکیلات. چون داعش امروز تبدیل به یک تشکیلات شده است ولی در ابتدا تشکیلات نبود، یک جبهه بود. این واقعیت است. احساس ما و جوانان و مردم و شهیدان و خانوادههای شهید ما این است. ما هنوز در جنگ جولای هستیم. ما در جنگ جولای به پیروزی دست یافتیم اما امروز تلاش میشود مصادرهاش کنند و ما باید از آن پاسداری کنیم. این واقعیت است. دیروز مرکز بیگن-سادات اسرائیل چه گفت؟ خطاب به آمریکاییها گفت چه میکنید؟ داعش مهرهی سوخته شد و میخواهید از میان برداریدش؟ چون امروز سخنان ترامپ، اوباما را به زحمت انداخته است و اوباما میخواهد از الآن تا زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کاری بکند. باید موصل را به نتیجه برساند و در رقه کاری انجام بدهد تا به ملت آمریکا بگوید ما داعش را از میان بردیم. صدای اسرائیل بلند شده است که آخر حالا وقت از بین بردن داعش است؟ امروز آمریکا و روسیه در حال توافق هستند که داعش و النصره را از بین ببرند. اسرائیل میگوید اگر این کار را بکنید چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟ شما دارید میدان را برای این گروه (از ما نام میبرند) خالی میکنید. شما دارید اسرائیل را در مقابل خط مقاومت و حزب الله رها میکنید. خب، اگر اینها موجب هشیاری و درک نمیشود و هنوز جای ابهامی دربارهی ماهیت نبرد فعلی باقی میگذارد…
کوثر بشراوی: در هر صورت، این صحبت ادامه دارد… اجازه میگیرم و میانبرنامهای میبینیم و به مدد الهی باز خواهیم گشت. بینندگان عزیز، منتظر ما باشید.
[بخش سوم]
کوثر بشراوی: حضرت سید، میان ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۶ اسرائیل بهتزده بوده است. آیا این به معنای ثبات نسبی و امنیت مردم لبنان به قیمت تغییر میدان نبرد به سوریه نیست؟ آیا لبنان از جنگ جولای به بعد، از ثبات برخوردار است؟
سید حسن نصرالله: اولا لبنان پس از جنگ جولای از ثباتی بیسابقه برخوردار است. اگر برخی زورآزماییهای داخلی نبود، لبنان کشور آرامی بود. اما از لحاظ امنیتی با یک تهدید تازه مواجه شدهایم. یعنی تکفیریهایی که به بلندیهای عرسال آمدهاند و پروژهی بسیار بزرگ و خطرناکی دارند و اگر جانفشانیهای ارتش لبنان و مردان مقاومت نبود، بله، لبنان به اغتشاشی کشیده میشد که خدا میداند ممکن بود به کجا بیانجامد. اما الآن از ثبات، امنیت و آرامش برخورداریم. جنوب را ببین. از ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۶ بیشترین دردها را جنوب متحمل شد.
کوثر بشراوی: در جنگ جولای کجا غیر از ضاحیه و جنوب زده شد؟
سید حسن نصرالله: بقاع. کمی شمال و کمی جبل لبنان. اما دردهای روزانه در جنوب بود.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: دردی که بقاع کشید، بمبارانهای گاه و بیگاه برخی پادگانهای آموزشی و برخی مکانها بود به این بهانه که انبار مهمات مقاومت هستند. این بمبارانها انجام میشد، اما با فاصلههای دور. دردهای روزانه متوجه جنوب و اهالیاش بود. چرا؟ چون بخشی از خاک، اشغال بود و مردم از خانههایشان دور شده بودند. کسانی که در روستاهای مرزی، مناطق مرزی یا محلی که بعدها کمربند امنیتی نام گرفت زندگی میکردند خانهها و مزارعشان بمباران میشد. مضطرب بودند. نمیدانستند اسرائیل کی وارد میشود و خودشان یا زن و بچهشان را میدزدد. اینها از ۱۹۴۸ رخ میداد. نه امنیتی وجود داشت و نه آرامشی. هراس بود و مهاجرت. خب، الآن شما به جنوب برو. اینها دیگر مسائل فلسفی نیست که نیازمند بحثهای نظری باشد. برو با چشم ببین. اینها را میشود مشاهده کرد. خب، الآن به جنوب و مرزها برو. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ و پس از آن، اندازهی روستاها در همهی مرزها از نظر ساختمانسازی و فعالیت، دو یا سهبرابر شده است. آن هم روستاهایی که در نقطهی صفر مرزی و خط آبی هستند. مردم تا صبح در مرزها شبنشینی میکنند. ماشینها در مرز رفت و آمد میکنند. اینگونه هم نیست که ارتش لبنان همهی مرزها را پوشش داده باشد. در مسیرهایی بسیار طولانی هیچ ایست بازرسی یا دکلی نیست. اما مردم آرامش دارند. بر چه اساسی؟ بر این اساس که اسرائیل جرأت تجاوز، تیراندازی، ورود و آدمربایی ندارد. چرا؟ چون به واسطهی جنگ جولای، در مقابلش معادلهای ترتیب داده شده است. خب، امروز در جنوب امنیت، ثبات، شکوفایی و آرامش روانی برقرار است. بله، یک مشکل اساسی وجود دارد که همهی لبنان از آن رنج میبرند و آن سهلانگاری حکومت و بیکاری و فقدان فرصتهای شغلی است. فقط همین است. اگر همین در جنوب حل شود، امروز جنوب به عنوان بخشی از یک کشور و حکومت، از بهترین سرزمینهای جهان است.
خیلی خب، طرف مقابل را نیز ببین. امروز اسرائیلیان در طرف مقابل در حال ساخت دیوار هستند. بولدزر آوردهاند و کوهها را صاف میکنند و درختها را از ریشه در میآورند. چون موضوع نبرد آیندهی الجلیل در ذهنشان است. خب، ما از این طرف تماشایشان میکنیم و بهشان میخندیم. خب، اگر امروز دو یا سه نفر در مرز به جایی چکش بزنند، شهرک نزدیک مرز به حالت آمادهباش در میآید و مردم از خانههایشان میزنند بیرون. در حالی که این فقط صدای چکش است.
کوثر بشراوی: حضرت سید، ممکن است شما با این همه صداقت و شفافیت با جناب سنیوره یا… جلسه بگذارید؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، اگر مصلحت کشور بطلبد… در هر صورت ما برای امنیت، ثبات، کرامت و عزت این کشور و همهی مردم مسلمان و مسیحی و همهی فرقهها و ملت این کشور و همچنین برای ساکنان غیر لبنانی و مهاجران و پناهندگان داخل این کشور، در حال خون دادن هستیم. خودمان، فرزندانمان و بهترین برادرانمان را تقدیم میکنیم. اگر این موضوع اقتضا کند که با مخالفان سیاسی یا دشمنان سیاسیمان جلسه بگذاریم… ما پس از جنگ جولای با این افراد جلسه گذاشتیم. بنده نرفتم اما برادرانم رفتند و جلسه گذاشتند. اینکه بنده نرفتم به علت موضوع امنیتی بود. به علت تکبر نبود. من برای خودم مثل برخی رهبران لبنان محاسبات و پروتکلهای ویژه در نظر نگرفتهام. به هیچ وجه اینگونه نبود. من اگر میتوانستم به گفتوگوهای ملی بروم، میرفتم. خب، ما رفتم در حالی که میدانستیم در حال جلسه گذاشتن با افرادی هستیم که در جنگ جولای علیه ما توطئه و تحریک کردند و علیه ما جنگیدند.
کوثر بشراوی: و پس از جنگ جولای…
سید حسن نصرالله: و پس از جنگ جولای و تا امروز. اما اگر مصلحت کشور اقتضا کند که باید جلسه بگذاریم، میگذاریم. اگر مصلحت کشور و مردم این باشد که در یک دولت حضور داشته باشیم، گزینهی دیگری نداریم.
کوثر بشراوی: سیدنا، در زمینهی پیروزی جولای، چه شخصیتها یا طرفهایی را در میان فرقهها یا حتی کشورهای مختلف دارای موضع شرافتمندانه تلقی میکنید؟
سید حسن نصرالله: خیلی زیادند. اگر بخواهیم بشماریم به دو تنگنا میخوریم. اولین تنگنا، لیست طولانی این افراد است. دومین تنگنا، آن است که شاید برخیها را یاد کنم و برخی را فراموش. و این موضوع زیاد با وفاداری تناسب ندارد. اما به تو میگویم که ما تنها نبودیم. در جهان و جهان عرب و اسلام شخصیتها، حتی رئیس جمهوران، احزاب، نیروها، علما، مراجع، سردمداران، جریانها، رسانهها، نویسندگان، متفکران و مردمانی وجود داشتند…
کوثر بشراوی: حتی در غرب.
سید حسن نصرالله: بله، حتی در غرب. در آمریکای لاتین، آفریقا و اروپا. حتی روشنفکران، نخبگان و مردمی درون ایالات متحدهی آمریکا. همهی این افراد در لبنان و منطقه با ما و در کنار ما ایستادند. قاعدتا هر کس هر قدر میتوانست. ما آن روز حتی دعا را نیز میپذیرفتیم. به همین علت به برخی کشورهای عربی گفتیم دست از سر ما بردارید. بله، مردمان بسیاری برای ما دعا میکردند، میگریستند، ما را حمایت و پشتیبانی میکردند، تظاهرات میکردند، سخن میگفتند، مینوشتند، حمایت سیاسی میکردند، به شیوههای مختلف پشتیبانی میکردند، مردم بسیاری از کشورها و مناطق، پناهندگان ما را با آغوش باز پذیرفتند… همهی اینها ثبت میشود. اما به خاطر عدم ورود به نامها عذر میخواهم چون یک تجربه در این زمینه دارم. یک بار برخی نامها را بردم و نتوانستم برخی دیگر را نام ببرم و دیگران از ما دلخور شدند.
کوثر بشراوی: واقعا هم حق دارند.
سید حسن نصرالله: بله، حق دارند.
کوثر بشراوی: حضرت سید، دربارهی ارتش. ارتش بسیار مهم است. در جنگ جولای و پس از جنگ جولای تا امروز. آیا ارادهی سیاسی پشت پرده و روی پرده، به دنبال این بود که ارتش از نبرد دست بکشد و تماشاچی مقاومت باشد؟ یا جنبهی ملیگرایی ارتش قویتر از آن بود که تحت کنترل کسی قرار بگیرد؟
سید حسن نصرالله: نه، در جنگ جولای تلاش کردند که ارتش را زنجیر کنند اما ارتش در حد امکاناتی که داشت بر مبنای دکترین ملیگرایی و روحیهی شرافت و وفاداریاش رفتار کرد. در بمبارانها هم تعداد زیادی شهید و زخمی دادند و در موقعیتهای خطر قرار گرفتند. ارتش در بسیاری مواقع، به مقاومت امکانات داد و در بسیاری مواقع، با مقاومت همکاری کرد. نمیدانم این صحبتها ممکن است ارتش را ناراحت کند یا نه.
کوثر بشراوی: اینها مایهی فخر میهن است.
سید حسن نصرالله: در هر صورت نگاه بنده از زاویهی دیگری است. اما بله، تصور کن در بحبوحهی جنگ، برخی تصمیمسازان و سردمداران سیاسی در پی این بودند که میان ارتش و مقاومت زد و خورد ایجاد کنند.
کوثر بشراوی: در میانهی جنگ؟
سید حسن نصرالله: بله، در میانهی جنگ. بگذار بگوییم. نخست وزیر وقت به فرماندهی ارتش دستور داد هر کامیونی را که از بقاع به جنوب سلاح میبرد، مصادره کنید و یکی از کامیونها نیز مصادره شد.
کوثر بشراوی: در میانهی جنگ؟
سید حسن نصرالله: در میانهی جنگ. خب، ای ارتشیها چرا این کار را میکنید؟ میگفتند این تصمیم سیاسی است و ارتش نمیتواند از تصمیمات سیاسی تمرد کند. بالاخره انسان با روحیهی مثبتنگری و همکاری میتواند در میدان نبرد، راه حلهایی پیدا کند اما در هر صورت این تصمیم سیاسی وجود داشت. آن روزها بنده با برادران تماس گرفتم و جناب امیل لحود و جناب نبیه بری با قدرت وارد شدند و به تهدید رسیدیم. گفتیم ما نمیپذیریم کسی میان ما و ارتش جنگ راه بیاندازد. اگر میخواهی این مسیر را ادامه بدهی، کشور مسیر متفاوتی را طی خواهد کرد و ما بهگونهی دیگری رفتار خواهیم کرد. این در میانهی جنگ رخ داد. به واسطهی این تهدید بود که تصمیم سیاسی پس گرفته شد. اگر ما تهدید نکرده بودیم، کار ممکن بود به جای دیگری کشیده شود چون بر این موضوع، اصرار وجود داشت. چه، این موضوع با یک یا دو ساعت و یک یا دو تماس حل نشد.
کوثر بشراوی: چنانکه پس از جنگ نیز آزمونشان را پس دادند و ارتش را در مقابل مقاومت قرار دادند…
سید حسن نصرالله: چرا پایان جنگ به تأخیر افتاد؟ آخرین روزهای مذاکرات برای چه بود؟ همهی ماجرا این بود که میخواستند بحث را به پارلمان بکشانند که ارتش لبنان به جنوب لیطانی برود. تصور کن، این ارتش باید چه وظیفهای داشته باشد؟ دفاع از مردم جنوب لیطانی. جلوگیری از تجاوز اسرائیلیها به اهالی جنوب. اما اینها میخواستند مأموریتش در جنوب لیطانی، خلع سلاح مقاومت باشد! خب، ما توافق کردیم به واسطهی حق حاکمیت حکومت، تسلیحات آشکار نباشند. اما آنها میخواستند خانهها و پناهنگاهها را پاکسازی کنند و زیر زمین را بگردند. اینها که وظیفهی ارتش نیست. کاری را که اسرائیل در ۳۳ روز نتوانسته بود بکند، اینها میخواستند با پوشش رسمی لبنانی انجام دهند. بنده به یاد دارم ارتش آن روزها حتی در برابر این طرحها نیز مقاومت میکرد اما در نهایت این سازمان، تابع تصمیمات سیاسی است. اما وقتی نظرش را میپرسیدند میگفت من نمیخواهم چنین نقشی ایفا کنم و این نادرست و نامناسب است و به نفع لبنان و امنیت ملی لبنان نیست. پس مشکل هیچ روزی با فرماندهان یا سازمان ارتش نبود. همیشه با سردمداران و ارادهی سیاسی بود.
کوثر بشراوی: در زمینهی نقش ارتش در قبال تکفیریها، اولا چه تفاوتی میان جنگ با صهیونیستها و جنگ با تکفیریها هست؟ چه از سوی مقاومت و چه از سوی ارتش؟ و ثانیا این موضوع که مخصوصا در روزهای اخیر مطرح شده که ارتش با اجازه یا بیاجازه برای پاسداری از کشور، دست به آزادسازی خواهد زد.
سید حسن نصرالله: تفاوت نبردها، همان تفاوت نبرد با اصل یا وکیل است. نبرد با اسرائیل، نبرد با اصل است اما نبرد با تکفیریها، نبرد با وکیل است. امروز آن نظامهای عربی که این تکفیریها را آوردهاند، برای اسرائیل کمربند امنیتی، سیاسی، نظامی و اقتصادی ساختهاند.
کوثر بشراوی: همچنین رسانهای…
سید حسن نصرالله: همچنین کمربند رسانهای و مردمی و فردا نیز شاهد کمربند فقهی و شرعی خواهید بود. فردا اینها میآیند و برای تو از قرآن و انبیاء و فقها و امامان مذاهب میگویند و برای اسرائیل مشروعیت میسازند و میگویند نبرد با اسرائیل حرام و خیانت است و ملت فلسطین در جایگاه متجاوز قرار میگیرد و میگویند در حال گرفتن خاک اسرائیلیهاست! اگر فردا تریبونهایی دینی دیدی که با این ادبیات صحبت میکنند، شگفتزده نشوی. خب، پس امروز یک وکیل عرب تکفیری در حال دفاع از اسرائیل است.
حتی در سطح روانی، شما اینجا با شوق میجنگید اما آنجا مجبورید. اینجا با دست باز میجنگید اما آنجا با دست و پاهای زنجیر شده میجنگید. آنجا برای جنگ، ضابطههای بسیار سختتری وجود دارد. الآن وقت ورود به جزئیات نیست.
اما در زمینهی ارتش لبنان، مشکل ارتش حتی در رابطه با تکفیریها، آمادگی روانی، اراده یا حتی توانایی نیست. برخی سیاستمداران لبنان، به مردم حرف غلطی میزنند و میگویند که ارتش لبنان نمیتواند. این تناقض دارد. شما مدعی هستید این ارتش عظیم، میتواند در برابر ارتش اسرائیل از لبنان محافظت کند و به مقاومت میگویید خداحافظ، سلاحتان را تسلیم کنید و بروید بنشینید خانه. وقتی میپرسیم جایگزین چیست؟ میگویند ارتش ملی از کشور پاسداری خواهد کرد. خیلی خب، قبول. خب، مصیبت عرسال و بلندیهای عرسال پیش آمد. چرا به ارتش فرمان نمیدهید برود بلندیها را پاک کند؟ آن بلندیها مساحتی ندارد. میگویند ارتش نمیتواند. این از توان ارتش خارج است. برادر، اگر آزادسازی مقداری از بلندیهای عرسال از توان ارتش خارج است، شما چگونه در راهبرد دفاعیتان میگویید این ارتش میتواند از لبنان در برابر دشمن صهیونیست پاسداری کند؟ این منتهای تناقض است. اگر همین لحظه از آنها بپرسید راهبرد دفاعیتان چیست میگویند فقط و فقط ارتش. نه مثل چیزی که ما میگوییم: ارتش-ملت-مقاومت. نیم ساعت بعد از همان افراد بپرسید چرا ارتش نمیرود کار را یکسره کند؟ میگویند تجهیزات کافی ندارد. نیازمند تانک و هلیکوپتر و موشک ضدزرهی است. خب، شما دارید دروغ میگویید. بنده به شما میگویم: نه، ارتش میتواند در بلندیهای عرسال نبرد را با تکفیریها یکسره کند اما مشکل در تصمیمسازی سیاسی است. خواهرم، جبههی النصره در دولت لبنان همپیمان دارد!
کوثر بشراوی: این ویژگی اسرائیلیان مشهور است که بزدل هستند و امروز بیش از همیشه و به قول شما لبنانیها صدبرابر. اما یک موضوع دیگر نیز وجود دارد. کسی که همپیمان جنایتکاری مثل داعش دارد، چگونه آرامش مییابد؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، در هر صورت آنها آرام نیستند. اسرائیلیها روی داعش و همهی این پروژهی تکفیر در منطقهی ما شرط بستهاند… در هر صورت این اسرائیلیها و آمریکاییها و همهی کسانی که تکفیریها را به کار گرفتهاند، میدانند این پروژه آیندهای ندارد. بنده به تو میگویم و از طریق این مصاحبه به همهی مردم اطمینان میدهم این پروژه آیندهای ندارد. چطور میشود؟ فرض کنید امروز داعش بخواهد حکومتداریاش را به مردم نشان دهد. یا مثلا جبههی النصره که تفکر و کتابها و فتواهایشان همان است.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: در زمینهی نشان دادن حکومتداریاش به مردم، به غیر اهل سنت هم کاری نداریم. فرض کنیم شیعیان، مسیحیان و فرقههای دیگر نمیتوانند ذیل حکومت داعش زندگی کنند. اشکالی ندارد. اما آیا اهل سنت میتوانند در این حکومت زندگی کنند؟ مگر داعشیها ادعا نمیکنند اهل سنت و جماعت هستند و اهالی دیگر سنت، غیر از خودشان، کافر هستند؟ آیا اهل سنت میتوانند ذیل حکومت داعش زندگی کنند؟ تجربهشان را ببینید. سر میبرند و به سادهترین دلیل اعدام میکنند. اینها دین الله نیست. اصلا امکان ندارد دین الله و دین محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد که «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبیاء/۱۰۷)» است. امکان ندارد. محال است. هیچ انسانی وجود ندارد که اندکی از فطرت برخوردار باشد و به دنبال اندکی آزادی یا حاشیهی امن یا کرامت باشد و زندگی ذیل حکومت داعش را تاب بیاورد. خب، آیندهی این پروژهی کشتار و کشتار و کشتار چیست؟ بالاخره کشتار نباید جایی تمام شود؟ بله، یک بار سنگین بر دوش امت گذاشته شده است. امروز امت در حال پرداخت هزینهای سنگین است.
کوثر بشراوی: سیدنا، اجازه میدهید من نکتهای بگویم؟
سید حسن نصرالله: بفرمایید
کوثر بشراوی: اینها قطعا آینده ندارند چون حتی سازندگانشان نیز از این موضوع باخبر بودند اما شاید خواستند طی چند سال مقاومت را تضعیف کنند.
سید حسن نصرالله: درست است.
کوثر بشراوی: مخصوصا حزب الله. به همین خاطر عدهای میگویند حزب الله در باتلاق داعش یا موضوع شیعه و سنی و این بازی غرق شده یا غرقش کردهاند. در نتیجه اولا اسرائیل خیالش راحت شده و ثانیا صهیونیستها کار مقاومت را خواهند ساخت. این حرف به نحوی درست نیست؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، اینها ان شاءالله شرشان به خودشان بر میگردد. مثلا امروز سخنان اسرائیلیها را ببین. اولا اسرائیلیها و دیگران، در زمینهی تعداد شهدای ما در سوریه مبالغه میکنند. مبالغههایی که مضحک است.
کوثر بشراوی: عمدی است.
سید حسن نصرالله: بله، عمدی است. در یک مرحله گفتند حزب الله را در سوریه تضعیف و غرق میکنیم و میکشیمش. اما امروز اسرائیلیها چه میگویند و به کجا رسیدهاند؟ میگویند حزب الله تجربههایی کسب کرده است که از ابتدای تأسیسش تا امروز فرصت کسب آنها را نداشته. مهمترین چیز چیست که اسرائیل را نگران کرده؟ تجربه و نبرد دفاعی نیست چون حزب الله از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ و حتی ۲۰۰۶ یک جنبش دفاعی بوده است. حتی تاکتیکهایش، تاکتیک دفاعی بوده. ما به شهرکها حمله نکردیم و وارد خاک فلسطین نشدیم. حتی پیش از سال ۲۰۰۰ که ما به برخی پایگاهها حمله میکردیم، گرچه در ظاهر هجومی بود اما چهارچوبش دفاعی بود. اما امروز حزب الله به عنوان یک تشکیلات بسیار بزرگ با اسلحههای متفاوت، یا به عنوان بخشی از آن، در سوریه وارد جنگ میشود و در فعالیتهای هجومی بسیار بزرگ و وسیع مشارکت میکند و جنگجوهایی را بیرون میکند که مخصوصا خارجیهایشان جنگجوهای عادی نیستند. مشارکت در نبرد و اخراج جنگجویانی در این سطح و از مساحتهای جغرافیایی بسیار گسترده، یعنی حزب الله در حال کسب تجربهی هجوم است؛ یک تجربهی گسترده از طریق آزادسازی خاک و فعالیت نظامی مداوم و مستقیم و نه از طریق جنگ چریکی. حزب الله تا پیش از جنگ سوریه این را نداشت. اسرائیل از این میترسد. اسرائیل میگوید حزب الله کارهایی را که امروز در سوریه انجام میدهد، اگر جنگی رخ دهد به الجلیل منتقل میکند. البته وعدهی الجلیل مشروط است. چون برخی مردم آن را قطعی تلقی کردند. بنده گفتم ممکن است روزی برسد که احتمالا فرماندهان مقاومت از شما این درخواست را بکنند که وارد الجلیل شوید. ممکن است چنین روزی برسد و ممکن است مقاومت چنین درخواستی بکند. بنده حتی یک حرف از این سخن را نیز تغییر نمیدهم. اگر خدای ناکرده این جنگ رخ داد و فرماندهی حزب الله تصمیم گرفتند وارد الجلیل شوند، سربازان حزب نهتنها در این زمینه آموزش دیدهاند بلکه سالها آن را تجربه کردهاند.
کوثر بشراوی: آن هم در برابر سربازانی از همهی کشورها.
سید حسن نصرالله: حزب الله در این زمینه کادر پیدا کرده است. شاید حتی نظامیانی که کمی اندیشهی استراتژیک دارند، به این نتیجه برسند که کاش از ابتدا این ماجرا را راه نیانداخته بودیم. چون خانم کوثر، فرد هر قدر هم آموزش ببیند و رزمایش انجام دهند و حتی در اگر رزمایشها گلوله و توپ شلیک شود و گروههانها و تیپها و گردانها حمله کنند، نتیجهاش نوعی نتیجهی آموزشی است. اما نیروهایی که در جنگ واقعی مشارکت میکنند و شهید و جانباز میدهند و با دردها و خطرات و بمباران واقعی مواجه میشوند و واقعا خاک آزاد میکنند، این دیگر فقط تجربه نیست، بلکه اراده، عزم و اطمینان به وجود میآورد و موجب شکسته شدن موانع روانی و آمادگی و بالارفتن شجاعت میشود. به همین علت، نتیجهی حوادث سوریه، اگر ان شاءالله در سوریه به یک پایان معقول و مناسب برسیم، برای حزب الله چیست؟ اگر نتیجهی جنگ جولای این بود که حزب الله به یک قدرت منطقهای تبدیل شد، از این جنگ در حالی خارج میشود که به یک قدرت نظامی واقعی و نیروی آزادیبخش تبدیل شده است؛ آن هم نه فقط در جنگ چریکی بلکه در جنگی بسیار شبیه جنگ کلاسیک. اینجاست که اسرائیل میترسد و آرامش ندارد. در ظاهر و در انظار خوشحال است اما هراسان است چون معلوم نیست نتایج این صحنه به نفعشان و به نفع آمریکاییها باشد.
کوثر بشراوی: همهی محاسباتشان غلط بوده است. حضرت سید، هیچ دشمنی و هیچ دوستی پایدار نمیماند. آیا صحنهی اخیر نزدیک شدن روسیه و ترکیه، جنبهی دیگری از نزدیک شدنمان به پایان موضوع سوریه است؟
سید حسن نصرالله: شاید. چون واقعیت آن است که حوادث سوریه، جنگ داخلی نیست.
کوثر بشراوی: بله، درست است.
سید حسن نصرالله: خب، امروز همهی گزارشها از دهها میلیارد دلار هزینه برای گروههای مسلح سوریه حکایت دارد. خب، هزینهی انتقال هزاران جنگجو… مثلا چند روز قبل یک گزارش اروپایی منتشر شد که میگوید ۳۶۰هزار خارجی برای جنگ به سوریه آمدهاند. بنده در این زمینه شک دارم و فکر میکنم این تعداد مبالغهآمیز است. مگر اینکه بخواهیم راهی برای صحیح بودن گزارش بیابیم و بگوییم ۳۶۰هزار، دفعات ورود خروج یک فرد واحد را معادل چند نفر در نظر گرفته است. اما بله، بالاخره تعداد، بالاست. کسانی که به صورت دائم یا تقریبا دائم در خاک سوریه هستند، بدون شک، دهها هزار نفرند.
امروز حتی در برخی مناطق که حملههای سختی صورت میگیرد، چه کسانی در طلیعه قرار دارند؟ طلیعهها، جنگجویان اپوزیسیون سوری نیستند. خارجیها هستند. چچنیها، ازبکستانیها، ترکمنستانیها و… . حتی سعودیها برای این گروهها امیر گذاشتهاند و برایشان سخنرانی میکند و فتوا میدهد. یعنی حتی اکثر نیروهای میدانیشان، عوامل خارجی هستند.
خب، امروز اهمیت ترکیه و روسیه و… کجاست؟ مثلا ترکیه درمان سیاسی را بپذیرد و قبول کند که کار پروژهاش در سوریه و نماز در مسجد اموی شام و گرفتن حلب و حتی موصل عراق تمام شده است. پس اولا باید بپذیرد که این پروژهای که پنج سال پیش آغاز شد، تمام شده است و افق و جایی ندارد. ثانیا اینکه تداوم جنگ در سوریه برای پروژهشان نتیجهای در بر نخواهد داشت. پس بیاید پای درمان سیاسی. خب، ترکیه کجا میتواند کمک کند؟ امروز جنگ کجاست؟ امروز مهمترین نبرد در سوریه کجاست؟
کوثر بشراوی: حلب.
سید حسن نصرالله: شمال سوریه. یعنی مرزهای ترکیه. اگر ترکیه همین لحظه تصمیم بگیرد مرزهایش را ببندد، تمام است. سعودی میخواهد میلیاردها دلارش را با هواپیما بریزد پایین؟! یا جنگجوهایش را با چتر پایین بیاندازد؟! جنگجوها از ترکیه میآیند، سلاح از ترکیه میرسد، موشکها از ترکیه میرسند، پولها از ترکیه میرسند و همهی امکانات در مرزهای ترکیه است. پس اگر بپذیرد در مسیر سیاسی راه بیاید… به همین علت مهمترین نقطهی بحث در روسیه چه بود؟ بستن مرزها. بحث میکردند که چگونه میخواهیم مرزها را ببندیم؟! میپرسند ما چگونه باید در جنگ با داعش مشارکت کنیم؟ خب، شما هنوز مرزهایتان را باز گذاشتهاید. قاعدتا اینها در ساخت داعش و فروش نفت و دادن امکانات شریک هستند. اینها معروف است و همهی منطقه و کشورهای جهان از آن خبر دارند. به همین علت راه حل در سوریه، به علت گستردگی نبرد، نیازمند آن است که برخی کشورهای منطقهای در روش، موضع و رفتارشان تجدید نظر کنند.
کوثر بشراوی: اگر ببینید هواپیماهای ترکیه، داعش را در حلب، بمباران میکنند شوکه خواهید شد یا غیر از این راهی برای از بین بردن اینها ندارند؟
سید حسن نصرالله: نه، گاهی یکی از ما سخنرانی میکند و صحبت و پیشبینی میکند. پنج سال پیش، قبل از آغاز حوادث، وقتی هنوز داعش وجود نداشت و به صورت شفافی القاعده بودند (و امروز نامشان در سوریه داعش و النصره شده و النصره به جیش فتح الشام تغییر یافته است)، بنده در یک سخنرانی گفتم شما را از همهجای جهان آوردند تا از طریق شما با نظام سوریه و خط مقاومت بجنگند، سپس میآیند و شما را از بین میبرند.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: حوادث امروز یا آینده از همین باب است. بنده خبر دارم بندر بن سلطان، وقتی هنوز رئیس شورای امنیت ملی سعودی بود، در سفرش به موسکو با جناب پوتین صحبت کرد و تلاش کرد آنها را قانع کند. یکی از وعدههایی که داد، این بود که به من اجازه دهید همهی چچنیها و داغستانیهایتان (میدانی امروز داخل جمهوری فدرال روسیه چندین جمهوری اسلامی وجود دارد و به نوعی موجب نگرانی نظام روسیه هستند) یا به قول خودش تندروهایتان را به سوریه ببرم و به وسیلهی آنها بجنگم و بنده به شما تعهد میدهم که هیچ کدامشان زنده نمانند و بازنگردند. ببخشید اما این کار حتی اگر توسط دشمن ما انجام شود، ممکن است برای کسی سؤال ایجاد کند که اینها شرافت ندارند؟ شما یک نفر را میآورید و با او از اسلام، دین، حکومت الهی و محمد بن عبدالوهاب (مذهب خاص خودشان) صحبت میکنید و برایش پول خرج میکنید و از چچن و داغستان و… میآوریدش تا به وسیلهی او در سوریه بجنگید و در عین حال از پیش تصمیم گرفتهاید او را بکشید؟! این کار واقعا غیر انسانی است. برخی از ما میپرسند آیا شما دلتان برای هیچ کدام از کسانی که در جبههی مقابل در سوریه کشته میشوند، نمیسوزد؟ بنده دلم برای اسرائیلیانی که در جنگ کشته میشوند، نمیسوزد. اما برای اینها دلم میسوزد. واقعا بخشی از اینها فریبخوردهاند. واقعا بخشی از اینها خیال کردهاند برای جنگ در راه خدا و حکومت و شریعت الهی در زمین آمدهاند اما نمیدانند در خدمت چه کسی هستند. خب، پس اصل موضوع و پروژه این است. پس لحظهای فرا میرسد که آمریکای سازندهی داعش، داعش را بمباران میکند. آیا روزی خواهد رسید که هواپیماهای ترکی، داعش را بزنند؟ بله.
کوثر بشراوی: برادر کارگردان میگوید باید میانبرنامهای ببینیم. حضرت سید، با اجازهی شما. بینندگان عزیز، باز میگردیم.
[بخش چهارم]
کوثر بشراوی: حضرت سید، قدس و فلسطین. قاعدتا موضوع کسانی که میگویند ما عاشق فلسطین هستیم و این عشق را از طریق پروژهی سازش دنبال میکنیم، کهنه شده است. امروز برخی از مردم دچار شوک شدهاند. عادیسازی روابط توسط بزرگترین کشور عربی که به هر صورت در جهان عرب جایگاه دارد، چیز تازهای است یا قدیمی و حتی مربوط به پیش از تأسیس حکومت اسرائیل است؟
سید حسن نصرالله: آیا اسرائیل میتوانست سال ۴۸ فقط به واسطهی معادلهی میدانی محضْ پیروز یا برپا شود؟ اصلا چنین چیزی امکان ندارد.
کوثر بشراوی: چک سفیدامضا داده بودند…
سید حسن نصرالله: معامله شده بود.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: اسرائیل در پی یک معاملهی بزرگ برپا شد. گفتند ما برای شما کشور تشکیل میدهیم و شما سردمدار و پادشاه و شاهزاده میشوید. ماجرا این بود. کار اینگونه جلو رفت. در برههای که اینها را از همهی جهان گردآوردند، رسانههای صهیونیسم را (نمیگوییم یهودی تا یهودستیزی نباشد) ببینید. رسانههای صهیونیستی از روز اول میگویند شما در حال آمدن به سرزمین شیر و عسل هستید. چگونه ممکن است یک کشور کوچک در میان یک میلیارد مسلمان، سرزمین شیر و عسل باشد؟ اگر اینها ضمانت نداشتند که همهی این محیط اطراف سرنهاده به فرمان و پاسدار و مدافع شماست، این شیر و عسل چگونه میتوانست از گلوی اینها پایین برود؟ تنها کسی که قرار بود هزینه بدهد، ملت فلسطین بودند. صهیونیستها در چنین شرایطی آمدند. این میتواند وقایع را تفسیر کند. من قائل به ناتوانی عربها نیستم. چیزی به نام ناتوانی عربها هیچ وقت وجود نداشته است. چرا ارتشهای عرب وقتی میان دو کشور جنگ میشود ناتوان نیستند؟ هنگام این جنگّا ناگهان نیروی هوایی، تانکها، افسران، سربازان، مهمات، امکانات گسترده، شعر، ادبیات، رسانهها و… به راه میافتند. اما در مقابل اسرائیل، عربها غایبند. چون تصمیم سیاسی وجود ندارد. اینها هر روز به ارتشهای عربی توهین میکنند. ارتشهای عربی هیچ وقت ناتوان، ضعیف، بزدل، نادان یا بیبهره از حداقل سلاح نبودهاند. اما همیشه تصمیم سیاسی این بوده که نبرد با اسرائیل و حمایت از مبارزان علیه اسرائیل، ممنوع است. بله، از ۴۸ کسانی وجود داشتهاند که بر این امر ممنوع شوریدهاند و هزینه دادهاند. در مصر، سوریه، ایران، لبنان و قلب فلسطن هزینه میدهند. اما هر کس بر این امر ممنوع نشورد، با او همزیستی و از او حمایت میکنند و برایش مشروعیت میسازند. با وجود اینکه اینها در طول حیاتشان انتخابات نداشتهاند مهد دموکراسی جهان برای آنها مشروعیت کامل قائل است. از اینجا آغاز شد و به همین شیوه ادامه یافت. اسرائیل اینگونه تأسیس شد و اینگونه باقی ماند.
به همین علت، من یک نکتهای به تو بگویم. این اغتشاش ویرانگر را میبینی؟ اینها خوشحال هستند که در حال ویران کردن ارتشهای عربی هستیم. اگر همین نظامهای عربی که ترمز ارتشهای عربی را میکشند، سرنگون شوند و در تمام منطقه اغتشاش ایجاد شود، این اغتشاش چه کسی را خواهد بلعید؟ اسرائیل. به همین علت گفتم شر اینها به خودشان بر میگردد. مگر از ۴۸ چه کسی از اسرائیل پاسداری کرده است؟ نظامها و ارتشهای تحت فرمان نظامها. خب، اگر شما نظامها و ارتشهای تحت فرمانشان را از میان بردید و حتی اگر ملتها دچار اغتشاش شدند چه خواهد شد؟ اما هنوز درون این ملتها جایی هست که از نبرد با اسرائیل، فلسطین، آرزوی آزادسازی قدس و نماز در مسجد الاقصی (و نه مسجد اموی دمشق) دست بر نخواهد داشت. حتی اینها میخواهند از دل این اغتشاش بیرون بزنند و سراغ فلسطین بروند. در نتیجه این اغتشاش خلاق (این نام را آنها برایش گذاشتهاند) در پایان، منافع آمریکا و مولود سرطانی خبیثی که برای منطقه آوردند یعنی اسرائیل را خواهد بلعید.
کوثر بشراوی: عذر میخواهم اما فکر میکنم امروز موضوع عادیسازی روابط سعودی نیز محل اختلاف است. چون از برخی گروهها در زمینهی عادیسازی واضح روابط سعودی با اسرائیل، هیچ سخنی نشنیدهایم.
سید حسن نصرالله: چرا اینطور نگاه نکنیم؟ چون ما معمولا… شاید در موضوعاتی که محل اختلاف است، اینها موضعشان را بیان کردهاند اما طرز بیانشان متفاوت بوده است. بنده فکر نمیکنم هیچ جنبش مقاومت فلسطینیای که همچنان به گزینهی مقاومت باورمند باشد (آنها که قائل به مذاکرهاند بحثشان جداست) بتواند در زمینهی عادیسازی روابط ساکت باشد. در هر صورت ما همچنان بر رابطه با گروههای مقاومت فلسطین اصرار داریم. تماس و دیدار هست و در برخی زمینهها هنوز همکاری وجود دارد. البته میزانش طبق شرایط، نیازها و تحولات کم و زیاد میشود. در هر صورت ما موضوع فلسطین را جدا کردهایم. یعنی میگوییم هر جنبش مقاومتی که با اسرائیل میجنگد، حتی اگر در موضوع سوریه، عراق، یمن، بحرین یا هر پروندهی دیگری با آنها اختلاف داشته باشیم… ما وقتی بر سر موضوع فلسطین با کسی همگرایی پیدا میکنیم، این موضوع به تنهایی عظیمتر از یک میلیون پروندهی اختلافی است.
کوثر بشراوی: حضرت سید، شما در صدر مکتبی هستید که یک نسل، ایدهی وحدت امت را از آنها آموختند. آیا اختلافات سیاسی و کینههای کشنده و غمباری که شاهد هستیم میان کشورهای عربی و میان مقاومت و این کشورها در حال افزایش است، جای پایی برای عبارت وحدت اسلامی و گردآمدن امت باقی گذاشتهاند؟
سید حسن نصرالله: شرایط سخت است اما شرایط همیشه سخت بوده و امکان غلبه بر آن وجود دارد. بنده معتقدم شرایط آنقدر هم که در برخی رسانهها تصویر میشود مصیبتبار نیست. حتی شرایط میان اهل سنت و شیعیان. یعنی در زمینهی شکاف حاد افقی و عمودی شیعه و سنی بسیار مبالغه میشود. چند مثال میزنم. بله، برخی رسانههایی که پول میگیرند و وظیفه دارند در این زمینه تحریک کنند، در حال فعالیتاند. اما امروز صدها میلیون مسلمان مثلا در اندونزی، بنگلادش، مالزی و… هیچ ارتباطی با نبرد فعلی ندارند و خیال هم نمیکنند که این یک نبرد مذهبی است. این را یک نبرد سیاسی میان نیروهای سیاسی میبینند.
مثال مهمتر: امروز بخش اعظم کسانی که در سوریه به نفع نظام میجنگند، اهل سنت هستند.
کوثر بشراوی: قاعدتا.
سید حسن نصرالله: نیروهای ارتش، نیروهای امنیتی، نیروهای موسوم به نیروهای متفق، دفاع مردمی، دفاع ملی و سازمانهای مردمی، اهل سنت و در حال نبرد هستند. این که این نبرد، نبرد شیعه و سنی است، نادرست است. یکی از مهمترین عوامل پیروزی فلوجه چه بود؟ این بود که رزمندگان فلوجه، دو گروه رسمی بودند. نیروهای عراقی و پلیس. همچنین گروههای مردمی و نیروهای عشائری. یعنی اهل سنت در فلوجه [علیه تکفیریان] میجنگیدند. اگرنه فلوجه را آمریکاییها نیز نتوانسته بودند بگیرند.
کوثر بشراوی: البته رسانهها کوشیدند به جای دیگری برش گردانند…
سید حسن نصرالله: بله کوشیدند به جای دیگری برش گردانند. اما کاری که داعش با عشائر اهل سنت عراق کرد، بسیار فجیعتر از کاری بود که با برخی شیعیان و ایزدیها کرده بود. خیلی خب، امروز یک نفر اعتراض میکند و میگوید ما نمیخواهیم گروههای مردمی در آزادسازی موصل مشارکت کنند، میخواهیم موصل به دست گروههای عشائری آزاد شود. این یعنی یک گروه عشائری اهل سنت در حال نبرد با داعش هستند. و این یعنی نبرد میان اهل سنت و شیعیان نیست. اینها اهل سنت هستند و با داعش میجنگند.
حتی در زمینهی کردها و داعش. کردها شیعهاند؟! اکثر کردها اهل سنت هستند. نبرد کردها و داعش، نبرد میان دو گروه اهل سنت است. اینکه برخی میکوشند نبرد را نبرد میان اهل سنت و شیعه معرفی کنند، بازی با نبرد است. و از سوی رسانههای سعودی و رسانههای وابسته به خلیج صورت میگیرد.
کوثر بشراوی: ما در خانه و فرودگاه و خیابان میشنویم مردم خسته شدهاند و میخواهند این ماجرا هر چه زودتر التیام پیدا کند…
سید حسن نصرالله: ان شاءالله این فتنه شکست خواهد خورد. بنده جزء کسانی هستم که شدیدا اطمینان دارم این پروژه آیندهای ندارد. شاید ما به این محنت نیاز داشتیم. همانطور که شما کمی قبل دربارهی آزمون، ابتلا و امتحان صحبت کردید. یکی از شرطهای الله برای اعطای پیروزی آن است که پیروزی را به کسانی میدهد که لیاقتش را دارند. لایق پیروزیاند. از آن محافظت میکنند و خوب به کارش میگیرند. بد به کارش نمیگیرند. اگر بکوشیم بر مبنای تسلیم در برابر حوادث، کمی تفسیری غیبی از موضوع ارائه دهیم، شاید خط مقاومت و ملتهای منطقه به تجربهی بسیار بزرگ این محنت نیاز داشتند تا سره و ناسره از هم بازشناخته شوند، درک افزایش یابد، خطها به طور قطعی از هم جدا شوند و نقابها بیافتند. چون شاید ما در حال آماده شدن برای یک پیروزی بزرگ و قطعی در زمینهی اسرائیل هستیم و این پیروزی باید به امت و ملتها و نیروهایی داده شود که لایق آن هستند. کسی که لایق این پیروزی نیست، باید قبل از رسیدن آن، ریزش کند.
کوثر بشراوی: شما این پیروزی را نزدیک میبینید؟
سید حسن نصرالله: دور نمیبینمش. نه از باب آرزو و اینها. بنده واقعا آن را دور نمیبینم. نگاه کن، جنگ جولای باعث نشد اسرائیل ضعیف شود بلکه ضعف واقعی اسرائیل را نمایان کرد. این ضعف پشت بزدلی، فروگذاری و دسیسهچینی موجود در جهان عرب پنهان بود و نمایان شد. پیروزی ۲۰۰۰ برای نمایان شدن آن کافی نبود. سال ۲۰۰۶ نمایانش کرد. اسرائیل امروز گرفتار یک بنبست استراتژیک واقعی است. این بنبست به رهبری، ارتش، مردم و… اسرائیل مربوط میشود. جنگ سال ۲۰۰۶ ستون فقرات و جوهره و ماهیت اسرائیل را زد. آزادسازی سال ۲۰۰۰ پروژهی اسرائیل بزرگ را شکست داد و بنده همیشه میگفتم جنگ سال ۲۰۰۶ پروژهی اسرائیل مقتدر را شکست داد اما وقتی پس از ۱۰ سال اسرائیل نمیتواند جبران کند و مشکل جوهری و واقعیاش هنوز پابرجاست، بنده دیگر امروز میگویم برایم روشن شده است که سال ۲۰۰۶ جوهرهی رژیم و پروژهی اسرائیل را زد. به همین علت هرقدر هواپیما و سلاح بیاورد، مشکلش حل نمیشود. بنده این درک را از گفتههای سه چهار هفتهی پیش مسئولان اسرائیلی در سالگرد دهم به دست آوردم. این اسرائیل نمیتواند در برابر تحولات منطقهای یا بین المللی مشخصی دوام بیاورد. اگر از من بپرسید تصویر آخرین لحظات اسرائیل در ذهن تو چگونه است میگویم: دیدید چگونه دمشان را روی کولشان گذاشتند و از جنوب لبنان رفتند؟ همانطور دمشان را روی کولشان میگذارند و از فلسطین خارج میشوند. صحنهای که در آینده به وقوع خواهد پیوست این است که اینها در پی برخی تحولات مشخص (و نه جنگ گسترده یا منطقهای و…) به این نتیجه میرسند که اینجا سرزمین شیر و عسل نیست و آیندهی این سرزمین متعلق به شما نیست و دیگر همپیمانی در منطقه وجود ندارد و چمدانشان را میبندند. به لهستان، آلمان، روسیه، آمریکا، آرژانتین، مکزیک یا هرجایی که خودت میدانی برو و خدانگهدار. تعدادی یهودی هستند که میخواهند در فلسطین بمانند. آن روز ملت فلسطین و صاحبان واقعی زمین به آنها خوشآمد میگویند. آیا اسرائیل به اینجا خواهد رسید؟ بله خواهد رسید.
دیروز بنده جملاتی از رئیس اپوزیسیون اسرائیل میخواندم. ببین فارغ از نبرد عرب و اسرائیل و موضوع مقاومت، چه مشکلاتی در جامعهی اسرائیل هست. اسرائیل از درون در حال فروپاشی و پوسیدن است. رئیس اپوزیسیون اسرائیل از نژادپرستی فراگیر در جامعهی اسرائیل سخن میگوید. نه نژادپرستی علیه فلسطینیها بلکه علیه خودشان. شرقی و غربی، متدین و سکولار و احزاب با هم با نژادپرستی برخورد میکنند. مجموعهای از عوامل ویرانی درونی در حال افزایش و شتاب گرفتن داخل جامعهی اسرائیل است. یک عامل اصلی با عنوان مقاومت و خط و ارادهی مقاومت نیز شریک خواهد بود و نخواهند توانست ریشهکناش کنند. میتوانند علیه سوریه و یمن و لبنان جنگ راه بیاندازند اما پس از همهی اینها آمریکا و اسرائیل و هیچکدام از این نوکران آمریکا و اسرائیل نخواهند توانست روحیهی مقاومت را در ملتها و امت ما از بین ببرند. تا زمانی که این روحیه وجود دارد یعنی اسرائیل آیندهای ندارد و صحبت، تنها زمان است.
کوثر بشراوی: حضرت سید، سخنان سید مقاومت و سید پیروزیها بخشی از زندگی روزمرهی ما در خانهها و میان خانوادههایمان و در فیسبوک و رسانههاست. گفتنش آسان است اما چگونه خداوند یک نفر را از میان همگان در طول تاریخ برمیگزیند تا سید پیروزیها باشد؟ چگونه است که شما سید پیروزیها هستید؟
سید حسن نصرالله: سؤال سختی است. این صفتها یا لقبها را مردم میگذارند. این را نه من برای خودم گذاشتهام و نه ادبیات رسمی درون حزب است. مردم عقیده و علاقهی خود را ابراز میکنند. مردم دوست دارند هر آرمان، نبرد، جنبش، جریان یا حادثهای یک نماد مشخص داشته باشد. این نماد ممکن است یک انسان باشد و ممکن است چیز دیگری باشد. مردم به این موضوع عادت دارند. اشتباه از جایی آغاز میشود که دستاوردها به این شخص محدود شود. حتی اگر نامش را سید پیروزیها یا سید مقاومت و… گذاشته باشند. چون در واقع این دستاورد، دستاورد همگان است و قاعدتا فضل و نصرت الهی (سبحانه و تعالی) است. این دستاورد عقل همگان و همهی کسانی است که اندیشیدند، برنامهریزی کردند، آماده کردند و آماده و مسلح شدند، زحمت کشیدند، شبها بیدار ماندند، جنگیدند، ایستادند، صبر کردند، شهید شدند، زخمی شدند، درد کشیدند، مهاجرت کردند، ثبات ورزیدند و…. مجاهدان مقاومت از همین تعابیر و ادبیات در پیامشان به بنده در جنگ جولای استفاده کرده بودند. در واقع ماجرا همان است که بنده در پاسخ ایشان گفتم:«از شما ممنونم که مرا به عنوان یکی از خودتان و برادرتان پذیرفتید.» بنده مفتخرم که یکی از ایشان هستم. بنده سرور مقاومان نیستم. اگر من را به عنوان یکی از برادرانشان بپذیرند بسیار برایم مایهی افتخار است. گفتم:«چون رهبر و سرور شما هستید». در واقع این مردم که بچههای مقاومت بخشی از آنها هستند، رهبر و سرور پیروزی و مقاومت هستند. حالا اینها دوست دارند یکی را از میان خودشان و بلکه کمترینشان را انتخاب کنند و این توصیف را برایش به کار ببرند، تصمیم با خودشان است.
کوثر بشراوی: حضرت سید، همهی حسودان و دشمنان سیاسی کوشیدند چهرهی شما را تخریب کنند و متأسفم که بگویم علاقهمندان شما در برخی مناطق جهان عرب، کاهش پیدا کردند. اما در کشورهای بهار عرب، یک استثنا وجود داشت. این را نمیگویم چون کشور خودم است. ارعاب، انفجارها، تهدید به قتل و هیچ کدام از این ادبیات نتوانست جلوی مردم تونس را بگیرد که در سال ۲۰۱۶ فریاد بزنند لبیک یا مقاومة، لبیک یا نصرالله؟
سید حسن نصرالله: این از مایههای امید است. اینکه بنده کمی قبل گفتم صحنه آنقدرها هم تاریک و اسفبار نیست، یکی از موارد در ذهنم و یکی از مثالها، تونس و حوادث مخصوصا ماههای اخیر تونس بود.
کوثر بشراوی: حضرت سید، شما تواضع به خرج دادید اما واقعیت تاریخ، زمین، لحظه و نبرد میگوید شما سرور پیروزیها هستید. فارغ از نظر علاقهمندان و دشمنان، چیزی که تاریخ مینویسند و یاد میکند این است. هرقدر این عشق نامحدود قارهها، ادیان، فرقهها، مردمانی از همهی رنگها و… به شما اضافه میشود بر تواضع و حتی خجالتزدگی شما در برابر علاقهمندان و کسانی که آن را ابراز میکنند بیشتر میشود. حتی در برابر پسربچهها. این مخالف همهی چیزهایی است که ما در زندگیمان دیدهایم.
سید حسن نصرالله: اولا این محبت، دوطرفه است.
کوثر بشراوی: روشن است.
سید حسن نصرالله: بنده مردم را دوست دارم و به آنها عشق میورزم و احترام میگذارم و از شادیشان شاد و از غمشان غمگین میشوم. بنده یکی از مردم و فرزند آنها هستم. ما اگر حتی به اندیشههای دینی و علوم انسانی مراجعه کنیم، میبینیم که این داد و ستد، ناگزیر و از قوانین حیات است. یعنی ما حتی در اندیشههای دینیمان داریم که: الله (سبحانه و تعالی) میگوید وقتی میخواهی ببینی فلانی دوستت دارد یا نه، به قلبت نگاه کن. آیا تو دوستش داری؟ این بخشی از ساختار زندگی است.
کوثر بشراوی: درست است.
سید حسن نصرالله: علاقهمندی مردم نیز معمولا معیارها و شاخصهای خود را دارد. یعنی علاقهشان اتفاقی نیست. شاید مردم به واسطهی برخی اطلاعات یا بازی رسانههای فریبکار یا… گمراه شوند اما حتی علاقهی این افراد نیز معیارها و شاخصهایی دارد. این تصمیم خود مردم است. در هر صورت الله(سبحانه و تعالی) این موضوعات را تقدیر میکند. برخی مردم را در دلهای بندگانش محبوب میسازد و جلوی محبت مردم به برخی بندگانش را میگیرد. این از نعمتهای الله(سبحانه و تعالی) بر ما و بر مردم است. قاعدتا مسئولیت بنده و همهی برادرانم در مقابل، این است که وقتی دستاورد، پیروزی، پیشرفت، احترام یا قدردانیای از جانب مردم میبینیم اولا بفهمیم که این از سوی الله(عز و جل) و به فضل الله(سبحانه و تعالی) است. یعنی مثل قارون نباشیم که گفت:«إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي- اينها به خاطر علمى كه نزد من است به من داده شده. (قصص/۷۸)». نه، الله به ما آموخت، ما را هدایت کرد، دست ما را گرفت، به ما توفیق داد، اجازه داد این پیروزی به دست ما صورت بگیرد و ما را در دل مردم محبوب کرد. پس الله(سبحانه و تعالی) را به واسطهی این نعمت شکر میکنیم. در برابر او و همچنین بندگانش تواضع میکنیم؛ بندگانی که ما نیز بسیار دوستشان داریم و قدردانشان هستیم.
کوثر بشراوی: ما (منظورم از ما، مردمان حامی مقاومت هستند) همیشه میگوییم خدا به دل سید صبر دهد یا میگوییم قلب سید چگونه تحمل میکند؟ برخی دوستان گفتند این سؤال را از سید نپرسید. سید بزرگتر از آن است که دردمند شود. بنده گفتم حالا پرسیدنش اشکالی ندارد. سید، قلب شما چگونه تحمل میکند؟
سید حسن نصرالله: نه، دردمند میشوم. هر کسی دردمند میشود. ما خاک پای پیامبران و اولیای بزرگ هستیم. آنها هم درد میکشیدند، غمگین میشدند و خشمگین میشدند. همین قرآن را ببینید. از دردها و غمهای پیامبران بزرگ صحبت میکند. همین پیامبر خودمان(صلی الله علیه و آله و سلم). اما اگر دردی نبود، صبر هم معنایی نداشت. قرار بود بر چه چیزی صبر کنیم؟ صبر بر مصیبت و درد است. کسی که دردی داشته باشد صبر میکند اما کسی که درد نداشته باشد، موضوعی برای صبر ندارد.
کوثر بشراوی: سیدنا، صبر متفاوت است. مردم عادی بر موضوعات عادی صبر میکنند اما شما غم یک امت کامل را میکشید.
سید حسن نصرالله: بنده و برادران نیز دردمند میشویم اما صبر میکنیم چون این ایمان و مسئولیت و وظیفهی ماست. الله(سبحانه و تعالی) همانطور که به ما فرمان داده است نماز بخوانیم و روزه بگیریم و جهاد کنیم، به ما فرمان داده صبر کنیم. به همین علت ما و هر کسی در این امت و کشور هر لحظه بر یاری و تعهد و ایستادن در کنار حق و خطرات امنیتی و پیچیدگیهای نظامی و توهینها و خیانتها و محاصرهی مالی و اقتصادی و گرسنگی و ارعاب، صبر کند، در حال ادای واجب است. جهاد فی سبیل الله این است. جهاد در راه الله فقط این نیست که یک نفر سلاح بردارد و به جنگ برود یا شلیک کند. این مردمی که بر همهی این دردها صبر میکنند، هر لحظه مجاهد فی سبیل الله(سبحانه و تعالی) هستند و در دنیا و آخرت اجر و مقام خود را دارند. مهم، آخرت است. دنیا… (خنده).
کوثر بشراوی: حضرت سید، یکی از ویژگیهای شما این است که واقعا یک عالم دینی هستید. بنده مردان بزرگی را مثل شیخ محمد غزالی(الله یرحمه) به یاد میآورم و میشناسم اما پروردگار در این زمینه، به شما بیش از همهی کسانی که من میشناسمشان، توان توضیح و رساندن و قانع کردن عطا کرده است. بنده در برخی مجالس حضور داشتم و برخی موضوعات توجهم را جلب کرد که متأسفانه گویا در فرهنگ جهان عرب و اسلام ما وجود ندارند. مثلا موضوع «غم زیبا» و همچنین «فروخوردن خشم» که متأسفانه در فرهنگ جهان عرب ما وجود ندارد.
سید حسن نصرالله: این یک فرهنگ قرآنی است. همان قرآنی که هر روز در خانهی مسلمانان خوانده میشود.
کوثر بشراوی: متأسفم که این را میگویم.
سید حسن نصرالله: فروخوردن خشم یکی از مصادیق صبر است.
کوثر بشراوی: کار آسانی نیست.
سید حسن نصرالله: در بسیاری از آیات قرآن روی صبر تأکید شده است. آمده است «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره/۱۵۳)» و «اصبروا» و «صابروا (آل عمران/۲۰۰)» همچنین «إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (آل عمران/١٨٦)». صبر حتی بر تقوا مقدم است چون با صبر است که تقوا به وجود میآید. تقوا یعنی چه؟ یعنی خودداری از معصیت و انجام واجباتی که تحمل و فداکاری و زحمت میطلبد. بدون صبر، نه میتوان از معصیت خودداری کرد و نه میتوان بر انجام واجبات صبر کرد. و نمیتوان به تقوا رسید. الله(سبحانه و تعالی) چه چیزهایی را «فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» معرفی میکند؟ صبر و تقوا. به همین خاطر وقتی میخواهند معنای انبیاء اولوالعزم را تفسیر کنند شاید یکی از تفسیرهای نزدیک به صحت این باشد که این پیامبران، چیزهایی را تحمل و صبر کردند، که دیگر پیامبران، نکردند. به همین علت الله(سبحانه و تعالی) در قرآن دربارهشان برای ما صحبت میکند.
فروخوردن خشم هم همین است. اگر بخواهم یک عبارت عامی روستایی مردمی پیدا کنم باید بگویم دندان روی جگر گذاشتم. شخص میگذارد این توی دلش بماند. تحملش میکند و از خداوند(سبحانه و تعالی) انتظار پاداشش را میبرد. به همین علت الله(سبحانه و تعالی) در قرآن از ایشان تمجید میکند و میگوید:«وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ (آل عمران/۱۳۴)». چیزی بالاتر از فروخوردن خشم هم هست و آن گذشت از مردم است. یعنی گذشتن از کسی که به تو توهین کرده. این بالاتر است. شاید کسی واکنشی نشان ندهد و فقط صبر کند. این یک سطح است. سطح بالاتری که خواسته شده، گذشت از کسانی است که ما را خشمگین کردند. فروخوردن خشم این است.
اما «غم زیبا» تا وقتی است که شما در مسیر الله(عز و جل) هستید. اگر بخواهیم با ادبیات دیگری صحبت کنیم، اهل عرفان و سیر و سلوک میگویند: هر چیزی در مسیر محبوب…
کوثر بشراوی: …سهل است.
سید حسن نصرالله: …فقط سهل هم نیست، خودش نیز محبوب میشود. حتی اگر دردناک باشد. آن درد نیز محبوب، لذیذ و تحملپذیر میشود. کسی که در راه خانهی محبوبش است، اگر خاری به پایش برود، میگذرد و حتی ممکن است از درد خار لذت ببرد! برخی از عرفا چنین تعبیرهایی دارند. تا زمانی که این دردها، رنجها یا دشواریها در مسیر و در برابر دیدگان الله(عز و جل) است، موجب میشود انسان، مراتبی را طی کند. یک مرحله شاید فروخوردن خشم باشد. بله، من دندان روی جگر میگذارم اما جگرم شرحه شرحه است. بالاتر از فروخوردن خشم، مرحلهای است به نام: سهل شمردن. اینکه:«چون چشم خدا میبیند، آنچه بر من آمد، سهل باشد». خدا مرا میبیند؟ میداند؟ قطعا. دید. پس مشکلی نیست. مصیبت، سهل میشود. این دیگر فقط فروخوردن خشم نیست. هنوز بالاتر از این هم هست. امام حسین(علیه السلام) میگوید:«ما اهل بیت راضی به رضای خدا هستیم». خدا این را برای ما انتخاب کرده است؟ پس ما دوستش داریم. خدا هر چه انتخاب کند و راضی باشد، ما دوستش داریم. این بالاتر است. و بالاتر از بالاتر، جایی است که عبیدالله بن زیاد در کوفه میآید و میخواهد به خانم زینب توهین کند. میگوید: دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟ سرش را برید و… همان اتفاقاتی که در کربلا رخ داد. این در حالی است که خانم زینب یک زن دربند است به همراه تعدادی زن و بچه و یتیم و هیچ یار و یاوری ندارد. عبیدالله میخواهد در هم بشکندشان. ایشان نهتنها با نشاط پاسخش را میدهد، بلکه این ایدهی زیبا را مطرح میکند. چه میگوید؟ «چیزی جز زیبایی ندیدم». چگونه ممکن است یک خانم که پنج یا شش نفر از برادرانش و برادرزادهها و پسرعموهایش و یکی و بنا بر برخی اقوال دو تن از پسرانش کشته شدهاند و شاهد همهی این صحنهها بوده است بگوید «چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ چون همهی این حوادث در برابر دیدگان و در راه و برای رضایت الله (عز و جل) بوده است. چون گزینهی دیگر، یعنی بیعت حسین و همراهانش با یزید و عبیدالله بن زیاد، گزینهای است که الله(سبحانه و تعالی) به آن رضایت نمیدهد. پس سراغ این گزینه رفتند. بله، غم هست اما «چیزی جز زیبایی ندیدم» چون در برابر دیدگان و برای الله(عز و جل) بود. غم ما و محیط حیاتی ما نیز از این جنس است. از اینجا میآموزند.
کوثر بشراوی: سیدنا، رهبر یک چیز است و اسوه، چیزی دیگر. در جهان و تاریخ، رهبران بسیاری وجود داشتند. حتی در بیروت، چندین رهبر وجود داشتند. اما اسوه، چیزی دیگر و نادر است. اسوه یعنی نزدیک به محال. اسوه را در مورد انسانی به کار میبریم که خود را از همه چیز محروم میکند، به چیزی علاقه ندارد، به هیچ چیز میل ندارد، به چیزی طمع نمیورزد و حتی از حقش کوتاه میآید تا تبدیل به مکتبی آموزنده برای میلیونها نفر شود. سیدنا، چه چیزی باعث میشود که شما اسوهی میلیونها نفر باشید؟
سید حسن نصرالله: من خودم را اسوه نمیدانم.
کوثر بشراوی: ما میدانیم.
سید حسن نصرالله: تصمیم با خودتان است. (خنده).
کوثر بشراوی: موضوع برای ما روشن است.
سید حسن نصرالله: بنده در همهی کارهایم تلاش میکنم به وظیفهام عمل کنم. واقعا همهی صحبتهای امشبم همین بود. چون اکثر سخنرانیهای من معمولا سیاسی است، به این موضوع نمیپردازم. تربیت و فرهنگ ما این است که دنیایی هست و آخرتی. توجه واقعی ما به آخرت است. قاعدتا نه به آن معنا که دنیا را فراموش میکنیم. اما شاید کسی در حلالها و پاکیهای دنیا غرق شود. خداوند اینها را بر کسی حرام نکرده است. اما همچنین میشود از دقایق، ساعتها و روزهای دنیا برای آخرت استفاده کرد. همهی مردم در آخرت پشیمان خواهند بود. چرا «يَوْمَ الْحَسْرَةِ (مریم/۳۹)» نامیده میشود؟ حسرت خواهند خورد. جهنمیها که حسرت خواهند خورد چرا در دنیا برای آخرتشان کار نکردند. حتی بسیاری از کسانی که به بهشت میروند نیز وقتی وارد بهشت میشوند حسرت خواهند خورد. چون میبینند که دیگران در جایگاههایی بزرگتر و نزدیکتر به الله(سبحانه و تعالی) هستند. آنها در دنیا کارهایی کردهاند که اینها نکردهاند. وقتشان را هدر دادهاند. زیاد تفریح کردهاند. تفریح، حلال است. (خنده). نمیگویم حرام است. اما دیگران مسئولیتها را بر دوش گرفتهاند و بیشتر فداکاری کردهاند. اما اینها در آن سطح مسئولیت نپذیرفتهاند و در آن سطح فداکاری نکردهاند. ما اینگونه تربیت شدهایم که در درجهی اول آخرتمان را در نظر بگیریم و بسیار به الله چشم داشته باشیم. هم در زمینهی دنیا و هم در زمینهی آخرت. انسان اگر بخواهد وظایفش را انجام دهد، باید این مسئولیتها را بپذیرد و این فداکاریها را در دنیا به انجام برساند. البته این کار نتایجی نیز خواهد داشت. فلانی یا فلانی رهبر یا اسوه میشوند و برخی مردم ستایششان میکنند، برخی مردم فحششان میدهند، برخی مردم بهشان توهین میکنند، برخی مردم میپذیرندشان، برخی مردم با آنها بنای دشمنی میگذارند، برخی مردم به آنها عشق میورزند و برخی مردم ازشان خشمگین میشوند. اینها دیگر به خود مردم مربوط است و نتایج این نوع رفتار است. ولی اینها هیچ وقت، هدف نبوده است.
ما یک سری وظایف داریم. مثلا همیشه این سؤال از ما به عنوان مقاومت لبنان پرسیده میشود. میگویند این که شما مقاومت لبنان هستید یک انتخاب است یا یک تقدیر؟ تقدیر شماست؟ یا انتخابتان؟ بنده میگویم، پیش از انتخاب یا تقدیر، وظیفهی ماست که روز قیامت از آن سؤال خواهیم شد. امروز بنده و برادرانم میتوانیم جلسه بگذاریم و همان حرفی را بزنیم که همه میزنند و بگوییم حکومت لبنان مسئولیتها را بر عهده خواهد گرفت. ما هم خودمان را گول بزنیم و بگوییم مشکلی نیست و سلاحمان را تسلیم کنیم. آنها هم یا آن را میفروشند یا در دریا میریزند یا… سپس تشکیلات نظامی مقاومت را منحل کنیم و به یک حزب سیاسی تبدیلش کنیم و بگوییم حکومت لبنان، مسئول دفاع از لبنان در برابر تجاوزهای اسرائیل است. در برابر مردم عزیزمان نیز راه فراری پیدا کنیم و بگوییم «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (بقره/۲۸۶)» و از موضوع، خارج شویم. خب، چه کسی به ما چیزی میگوید؟ برای ما جشن بزرگداشت هم میگیرند و چون همه چیز را در اختیارشان گذاشتهایم ما را پیروز، زاهد و پیشگام خواهند نامید. خب، همه راحت میشوند و به مدرسه و دانشگاه و حوزهی علمیهشان بر میگردند. چند روز بعد اسرائیل که چشم طمع به آب و خاک و آسمان و همه چیز کشور ما دوخته است، میبیند عامل بازدارندگی نیست و الآن وقت آن است که مردم را بدزدد. مثل همان کاری که از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ مرتکب میشد. اسرائیل میآید و با یک بهانه وارد یک روستای جنوبی میشود و مردم را میکشد و میدزدد. هر لحظه دلش بخواهد، در مرز آدم میکشد و بمباران میکند. یا فردا لبنان میخواهد از نفتش استفاده کند. میدانی که در مرزبندیها درگیریهایی وجود دارد. اسرائیل میگوید نباید استفاده کنی. میگوید اگر نفت برداشت کنید بمباران میکنم و فلان میکنم. هیچ چیزی هم نیست جلویش را بگیرد. آیا من بیایم به مردم بگویم این خواستهی ۱۴ مارس بود؟ این دیگر چه حرف بیخودی است؟ مهم نیست من میخواهم به مردم چه بگویم، مهم این است که روز قیامت میخواهم به الله چه بگویم. روز قیامت باید به الله چه بگویم؟ وقتی همهی ما را نگه داشتند از ما پرسیدند آیا شما وظیفه نداشتید از خانواده، ملت، روستاها و شهرکهایتان دفاع کنید؟ ما بگوییم پروردگارا، مگر حکومت تعهد نداده بود؟ مگر این نیست که روز قیامت:«لِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ (انعام/۱۴۹)»؟ میگوید مگر شما نمیدانستید حکومت ناتوان و فشل است و حتی نمیتواند سادهترین کارها را انجام دهد و آشغالها را از خیابان جمع کند؟ آیا چنین حکومتی میخواهد از نفت و گاز و ملت و کشور و تمامیت ارضی پاسداری کند؟ این چه حرفی است؟ پس این وظیفهی ماست. این نیست که انتخاب ما باشد. به این ربطی ندارد که ما خوشمان بیاید یا نیاید. همچنین این نیست که تقدیر ما باشد و راه فراری از آن نداشته باشیم. تقدیر دیگری نیز هست به نام تسلیم و ذلت و خواری و زندگی در حاشیهی حیات و تاریخ. این هم یک نوع تقدیر است. پس نه تقدیر ماست و نه انتخاب ما. حرف بنده این است که پاسخ درست آن است که وظیفهی ماست.
اگر به سوریه رفتیم وظیفهمان بود. چرا؟ چون اگر نمیرفتیم و دوشادوش برادرانمان در سوریه نمیجنگیدیم و این داعش و النصره و همزادهایشان به سوریه تسلط یافته بودند، نوبت به لبنان و همهی منطقه نیز میرسید و همهی منطقه تغییر میکرد و ویران میشد. پس این وظیفهی من بود، نه تقدیر یا انتخابم. ما دست از انجام وظیفه بر نمیداریم. اگر از من بپرسی داستان حزب الله چیست، این است. کسانی که ما را دنبال میکنند شاید برایشان تازه باشد. بله، در فرهنگ داخلی ما این حرف تازه نیست. در فرهنگ داخلیمان، ادبیات بنیادی کوچکترین دختر و پسر تا بزرگترین مرد و زن ما چیست؟ ادای تکلیف. ما در این دنیا موظف به ادای تکلیف الهی و شرعیمان هستیم. عبودیت الله(عز و جل) فقط نماز و روزه و حج و… نیست. عبودیت الله یعنی طاعة الله یعنی انجام وظایف. آن هم وظایفی که نتایجش به خود ما میرسد. الله(سبحانه و تعالی) وقتی مردم را به نماز و روزه و عبادت و صداقت و بخشندگی و دفاع از مال و آبرو و جانشان فراخوانده است، چیزی به خودش نمیرسیده. برای خودشان و سعادت دنیوی و اخرویشان گفته است. پس نام ما، گروه تکلیف شرعی است! برخی مردم میکوشند حتی این ادبیات را نیز مسخره کنند. بله، همین گروه ۱۴ مارس. ما گروه تکلیف شرعی هستیم یعنی ادای وظیفهی بشری، اخلاقی، دینی و ملی که به خود ملت، مردم و امتمان باز میگردد. ما از این وظیفه دست برنداشتهایم و تا پایان زندگی دست بر نمیداریم. داستان ما این است.
کوثر بشراوی: حضرت سید، قاعدتا سخن گفتن با شما را ملالت و پایانی نیست. از شما اجازه میخواهم و میانبرنامهای ببینیم. بینندگان عزیز، با ما باشید.
[بخش پنجم]
کوثر بشراوی: حضرت سید، برای کسانی که اهل مطالعه هستند بگویید چه میخوانید؟ آیا اشعار عرفانی و غزلیات میخوانید؟
سید حسن نصرالله: گاهی میخواندم اما دیگر مدتی است که نه. چون امروز یک نبرد بزرگ وجود دارد. بزرگترین درد اقتضا میکند شما دربارهی داعش، القاعده، ایدهی تکفیر، رویارویی با تکفیریها و این جبهه بخوانی.
کوثر بشراوی: گاهی شعر به این موضوع کمک میکند…
سید حسن نصرالله: …البته ما در هر جبههای بجنگیم باز هم همهی چیزهای مرتبط با اسرائیل را پیگیری میکنیم. مدام باید دربارهی اسرائیل مطالعه کنم چون نبرد اصلی و واقعی این است.
گفتگویمان موضوعات مختلفی داشت و فقط سیاسی نبود و میخواهم دربارهی روش مطالعهام صحبت کنم. گاهی یک نفر میگوید من میخواهم تاریخ بخوانم و قصد دارم این مجموعه از کتابهای تاریخی را تمام کنم. بنده به واسطهی شهید سید عباس موسوی که وی را استاد خودم میدانم، از یکی از بزرگان قوم یعنی امام شهید سید محمد باقر صدر(رضوان الله علیه) مطلبی را شنیدم. یک بار وی از شهید صدر پرسیده بود چگونه بخوانیم و مطالعه کنیم؟ خب، شهید صدر با وجود سن کمش یک متفکر بزرگ بود. شیوهی مطالعهاش خاص بود. یک نفر میگوید من میخواهم تاریخ را تمام کنم و پیش از تمام کردن این کتاب یا این مجموعه سراغ هیچ کتاب دیگری نمیروم. روش دوم هم این است که هر چیزی خوشتان آمد بخوانید. سید عباس(الله یرحمه) در حالی که هنوز در نجف بودیم و بنده نوجوان بودم برای من نقل کرد که شهید صدر میگوید: بخوان چنان که عبادت میکنی. گفتم یعنی چه؟ گفت الله(سبحانه و تعالی) عبادت را منحصر به یک شیوه نکرده است. ما نماز واجب داریم، نافله داریم، روزهی مستحبی داریم، روزهی واجب داریم، روزهی نذری داریم، صدقه داریم، حج داریم، عمره داریم، زیارت داریم و…. اگر میبینید نفستان تمایلی به نماز نافله ندارد، خب روزه بگیرید. اگر تمایلی به روزه ندارد، قرآن بخوانید. اگر تمایلی به قرآن ندارد، دعا بخوانید. اگر تمایلی به دعا ندارد… یعنی شما مجموعهای از انتخابها را پیش رو دارید. یک شیوهی معین و خشک عبادت را بر خودتان تحمیل نکنید. چون الله(سبحانه و تعالی) که ما را خلق کرده است میداند دلزده و خسته میشویم. در زمینهی مطالعه هم همینطور. حالا مثلا من بیایم روی خودم فشار بیاورم که میخواهم تاریخ بخوانم. ممکن است یک یا دو کتاب بخوانم یا در نیمهی کتاب باشم که کتاب تازهای در زمینهی اخلاق، سیاست یا فقه هدیه بگیرم و ببینم دوست دارم بخوانمش. خب میخوانمش. چون در هر صورت همهاش ذخیره میشود و ذهن اینها را دستهبندی میکند. گاهی از من میپرسیدند الآن در حال خواندن چه هستید؟ میگفتم هر دفعه یک چیز میخوانم. گاهی یک کتاب قطور را تا انتها میخوانم و بچهها آخر شب کتاب هدیهای را به دستم میرسانند و خوشم میآید و کتاب قبلی را رها میکنم و میخوانمش. سپس برمیگردم کتاب قبلی را تمام میکنم. پس موضوعات مختلف را مطالعه میکنم و نمیتوانم عنوان خاصی را مشخص کنم.
کوثر بشروای: بر سر المنار چه آمد؟ المنار مادر رسانههای مقاومت و بنیانگذار منظومهی رسانههای مقاومت است. اسرائیل نتوانست آن را در حارة حریک بزند و ساکتش کند ولی به نظر میرسد نزدیکان اسرائیل آن را شدیدا محاصره کردند. آیا راه حلی هست؟ آیا این موضوع راه حلی دارد؟
سید حسن نصرالله: فکر میکنم این موضوع با توجه به شرایط سیاسی در آینده تغییر میکند. در هر صورت جنگ علیه المنار بخشی از جنگ علیه خط مقاومت است. همانطور که علیه مردم، دولتها، ارتشها، نیروها و احزاب سیاسی، جریانات، بازرگانان، شرکتهای اقتصادی، بانکها و همهی افراد مرتبط با خط مقاومت میجنگند، امروز این جنگ علیه المنار نیز وجود دارد. المنار چون در طلیعهی این نبرد است و موضوعات را صریح و بیملاحظه بیان میکند و نقش بسیار بزرگ و مهمی در زمینهی بسیج مردم دارد و ما به این بسیج نیازمندیم و مشخصا منتسب به این حزب است و مشخص است که صاحب این شبکه حزب الله است و از هیچ کس پنهان نیست و صریح میگوییم، پس این بخشی از نبرد است و ما درکش میکنیم. همانهایی که منتظرند ما را بکشند، بمباران کنند، بمب بگذارند، ریشهکنمان کنند، سرمان را ببرند و زنانمان را به اسارت ببرند، به تلویزیونمان نیز رحم نخواهند کرد. به همین علت این هم بخشی از این نبرد بدون مرز است و نتیجه و آیندهاش با نتیجه و آیندهی این جنگ گره خورده است. با وجود همهی این شرایط ما وظیفه داریم پافشاری کنیم. بنده به شما و همهی برادران و خواهران المنار میگویم با وجود همهی تحریمهای ماهوارهای و… و فارغ از میزان بینندگان در دسترس، المنار باید ادامه پیدا کند.
کوثر بشراوی: قاعدتا.
سید حسن نصرالله: و باید همچنان تلاش کنیم تا صدایمان را از طریق تلویزیون یا اینترنت یا هر روش دیگری، به بیشترین تعداد و وسیعترین گسترهی ممکن برسانیم. مثلا برخی پیشنهاد دادند تلویزیون جدید با لوگویی جدید تأسیس کنید. این متداول است که میگویند نام را تغییر دهید موضوع حل میشود. مثل جبههی النصره! نه، ما بر همین المنار با تاریخش، جانفشانیهایش، حملههایی که به آن شده است، حوادثی که بر آنها صبر ورزیده، پیگیریهایش، تجربه و آزمودگیاش و حضورش در روان مردم، اصرار داریم. این تاریخ با یک اشاره به وجود نمیآید و با یک اشاره نیز از میان نمیرود. یک میراث و تاریخ وجود دارد. المنار شهید داده است. به همین علت، نه، المنار باید ادامه پیدا کند. اما همچنان این مسئله باید برای همهی ما باقی بماند که چگونه میتوانیم این محاصره را بشکنیم. ما پیش از این نیز محاصره شده بودیم و شکستیمشان. ان شاءالله در آینده امکان این وجود دارد که این محاصره دوباره شکسته شود.
کوثر بشراوی: این دیگر واقعا آخرین سؤال است و از مطرح کردن آن شرم دارم. یک عالم دین میداند چطور به آن پاسخ دهد و شاید واقعا شما تنها کسی باشید که بتوانم این سؤال را از او بپرسم. سید، ما میگوییم همهی ستایشها مخصوص خداوند است. به ما میگویند همیشه بگویید مشکلی نیست. هر اتفاقی هم که افتاد بگویید مشکلی نیست. انسان چگونه میتواند به جایی برسد که نه تنها بگوید «الحمدلله علی کل شیء» بلکه بگوید «الحمدلله علی کل ما لم یعطینی ایاها»؟
سید حسن نصرالله: این مرتبط با معرفت است. البته اینها اصطلاحهایی است که استفاده میکنند. مثلا گفتیم بالاتر از مقام تسلیم، مقام رضاست. منظورم از معرفت این است: اولا شخص به الله(عز و جل) ایمان داشته باشد و ایمان داشته باشد هر چیزی در این جهان وجود دارد، در دست الله(سبحانه و تعالی) است و در این وجود هیچ چیزی نیست مگر اینکه الله(عز و جل) به آن اذن داده است. حتی حاشیهی آزادی ما. طبیعتا انسان مجبور نیست، مختار است. میتواند کفر بورزد یا ایمان بیاورد. میتواند نماز بخواند یا نخواند. میتواند خیانت کند یا موضعگیری سالمی داشته باشد. اما همین آزادی از سوی الله(سبحانه و تعالی) اذن دارد. الله این حاشیه را در اختیار ما گذاشته است. هر چیزی در این جهان رخ میدهد با اجازهی الله(عز و جل) است. اوست که میدهد، جلوگیری میکند، میگیرد، عزت میدهد و.… این موضوع فلسفهی خودش را دارد و کمی پیچیده است. اما اگر انسان به این موضوع باور داشته باشد، میگوید من نفسم را به الله(عز و جل) تسلیم کردم تا هر چه را خیر من میداند برایم انتخاب کند. تمام. راضی میشود. این در صورتی است که این فرهنگ و معرفت به مرور زمان در وجود او ریشه دوانده باشد. قاعدتا انسان با تلقین، بحث و گفتگو به این فرهنگ و اعتقاد میرسد. حتی وقتی دعا میکند و از الله چیزی میخواهد اما الله نمیدهد. اگر داد که میگوید الحمدلله، الله این را به من داد. اما وقتی نمیدهد به ما آموزش دادهاند چه بگویید؟ «شاید آنچه در رسیدن به من تأخیر کرد، به واسطهی علم تو به عاقبت کارها بود. (دعای افتتاح)». شاید چیزی که من امروز درخواست میکنم به مصلحت من نباشد. الله که مصلحت من را میداند و نسبت به من مهربان است، این را به من نداد. من چون مصلحت خودم را نمیدانم درخواست میکنم. پس حتی چیزی که الله به من نمیدهد به واسطهی گرامیداشت و لطفش نسبت به من است. مثلا در روایتهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست که:«الله(سبحانه و تعالی) میداند که هیچ چیز جز فقر برخی بندگانش را اصلاح نمیکند.» حتی اگر شبانهروز کار کنند، به اندازهی کفاف زندگی بهشان روزی میدهد چون اگر غنی شوند خراب و فاسد میشوند و یک خانواده و جامعه از هم میپاشد. تنها چیزی که دنیا و آخرت اینها را اصلاح میکند، فقر است. فقر برای دنیا و آخرت اینها بهتر است. مثلا یک خانوادهی فقیر که متواضع، بامحبت و پیشگام هستند و مرد و زن و بچهها با یکدیگر مرتبطاند اما اگر پولشان زیاد شود، خانوادهشان از بین میرود، با یکدیگر درگیر میشوند، به همه فخر میفروشند و به راههای دیگری میافتند و دنیا و آخرتشان را از دست میدهند. به همین علت، فقر است که اینها را اصلاح میکند. برخی مردم دیگر هستند که غنا آنان را اصلاح میکند. حتی اگر از خدا بخواهند خداوند فقیرشان کند، خدا کاری میکند که غنی باشند. اگر جایی یک لیره سرمایهگذاری کند، ناگهان میشود صد لیره. البته دیگر از لیره استفاده نمیکنند! میگویند دلار. الله به واسطهی محبتش برای او این انتخاب را کرده است. این در مورد کسانی است که به آنها اعتنا و توجه دارد. در مورد کسانی که خودشان را تسلیم نکردهاند که هیچ. آنها را رها میکند تا زندگی معمولیشان را داشته باشند. اما کسی که کارش را به الله بسپارد، او پروردگارش میشود؛ پروردگاری که او را پرورش میدهد، به او توجه دارد، تکفلش میکند و به او لطف میورزد. وقتی بنده کارم را به الله میسپارم، تمام است، دیگر او برایم فقر، غنا، عزت، بیعزتی، خوشنامی، ناخوشنامی، شهرت، قدرت، بیقدرتی، پول، توان و نیرو را انتخاب میکند. الآن بسیاری از مردم آرزو دارند کاش هیچ کس به من کاری نداشت و در زمین ناشناخته و در آسمانها شناختهشده بودم و در گوشهای در روستایی برای خودم زندگی میکردم. برخی مردم چنین آرزویی دارند. الله میگوید نه، دنیا و آخرت تو اینجاست، نه آنجا. الله برایش انتخاب میکند. پس داستان این است. ایمان به الله، تسلیم به الله و تسلیم به انتخابهای الهی. قاعدتا اولا اطاعت. ما وظیفهمان را انجام میدهیم و به انتخابهای او راضی هستیم. نه اینکه یک نفر بیکار بنشنید و هیچ کاری نکند و بگوید الله برای من فقر را برگزیده است و من به انتخاب او راضیام! نه، این غلط است. اصلا الله تو را رها کرده است. به همین خاطر در دعا میگوید:«شاید مرا انسگرفته با مجلس اهل بطالت یافتهای و مرا با ایشان به حال خود سپردهای. (دعای ابوحمزه)» یعنی الله(سبحانه و تعالی) اهل بطالت را نادیده میگیرد. الله شخص اهل عبادت، کار و تلاشگر برای خانوادهاش را دوست دارد و وی را مجاهد مینامد. الله شخص طالب علم را دوست دارد. جهالت و بیسوادی را دوست ندارد. کار و تلاش و همکاری را دوست دارد. اگر همهی اینها را به انجام رساندیم دیگر تفاوتی ندارد که الله برای ما پیروزی را انتخاب کرده باشد یا شکست را، آوازهی خوب را انتخاب کرده باشد یا اینکه مردم به ما حمله کنند، غنا را برای ما انتخاب کرده باشد یا فقر را، وسعت را برای ما انتخاب کرده باشد یا تنگدستی را. ما به انتخاب خدا راضی و تسلیم او هستیم.
کوثر بشراوی: درود بر تو سید.
سید حسن نصرالله: چیزهایی را که میدانستیم گفتیم، آن چیزهایی هم که نمیدانستیم هیچ.
کوثر بشراوی: کلام پایانی، نه فقط از ضاحیه بلکه از سوی همهی هواداران و خودم این است که خدا حفظتان کند و ان شاءلله همیشه نصر این امت باقی بمانید.
سید حسن نصرالله: خیلی ممنون.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران